141

141


141

به سمت گوی رفتمو کنارش نشستم 

ضربان قلبم بالا رفته بود 

تو کتاب نوشته بود به این گوی های بزرگ میگن گوی دختران جادو 

همه میتونن از این گوی ها استفاده کنن اما هر کاربردی یه تاوانی داره 

من که دست یه ابر خوناشام و یه دمی گاد اسیر بودم 

دیگه چه تاوانی بدتر از این 

دستام سطح سرد و سیقلی گوی رو حس کردو چشم هامو بستم 

زیر لب گفتم 

- من میخوام از دست رین و بوروس آزاد شم 

گوی زیر دستم محو شد

با شوک چشممو باز کردم

یه زن جلوم پیدا بود 

نیمه لخت و در حالی که بدنشو حاله هایی شبیه ابر پوشونده بود 

زیبا بودو مجذوب کننده 

دقیق نگاهم کرد

لبخندی زدو گفت 

- کیت ... چی میخوای ؟

جا خوردم و گفتم 

- چطور منو میشناسی 

لبخندی زدو گفت 

- داستانش طولانیه ... بگو چی میخوای؟

- میخوام از شر رین و بوروس خلاص شم 

- ببخشید عزیزم از دست من کاری بر نمیاد ؟

- چرا ؟ 

ابرویی بالا دادو گفت 

- چیز دیگه ای بخواه 

مکث کردم . من فقط این رهائی رو میخواستم 

کلافه گفتم 

- چیز دیگه ای نمیخوام...

مشکوک نگاهم کرد. آروم لبخندی زدو گفت 

- خب ... بزار ببینم ... تو میخوای از شر دوتا طلسم رها شی که ممکن نیست ...

فقط نگاهش کردم که گفت 

- نمیتونی از شر این طلسم ها رها شی اما میتونم کاری کنم که زا هر دو دور بشی 

- دور شدن چاره من نیست 

- میتونم کاری کنم که پیدات نکنن 

کلافه تر گفتم 

- کافی نیست ... من باید بتونم پدر و مادرمو نجات بدم 

ابرو هاش بالا رفتو گفت 

- پدر و مادرت! ولی اونا که مردن ...


سلام بر جیگرای خودم. خوبین مهربان جانان من . بچه ها یه رمان معرفی میکنم بهتون یعنی باقلوا . دختره کم سن. پسره شیخ عرب . عاشق و شیفته دختره میشه . میخواد این دختر آمریکایی رو اسیر و دیوونه خودش کنه . بیا ببین چه کارا که نمیکنن. خیلی رمان خوبیه . حتما بخونینش #هانا عروس شیخ یه رمان توپه از ساحل کا نصف مارتاشو گذاشته و نصف دیگه هم به زودی گذاشته میشه . با هشتک #هانا پارت هارو اینجا بخون

https://telegram.me/joinchat/AAAAAD7H3hZcKLmD32oXtw

Report Page