14

14


کوازار ۱۴

شوکه فقط نگاهم تو سالن چرخید 

اینجا خونه نبود

اینجا یه کارگاه بود.

یه کارگاه پر از سیستم های ردیابی انرژی ! 

ژنراتور تامین انرژی ! 

سیستم های کنترل و نظارت مخابراتی و برقی! 

بعضی از دستگاه هارو حتی نمیشناختم.

نگاهم رو دستگاه ها بود که صدای سلام دو نفر منو به خودم آورد

زود برگشتم سمت صدا 

دوتا پسر پشت سیستم های کامپیوتری وسط سالن نشسته بودن .

هر دو برای من ایستادن

قد بلند ، چهارشونه و با موها و پوستی نسبتا روشن تر از معمول 

با صدایی که حالا بلند تر از قبل بود گفتم

- سلام ... اینجا چکار میتونین انجام بدین ؟

آترین از پشت سرم گفت 

- هر کاری که فکرشو بکنی.

به سمت پسر ها روفتو من خیره شدم به موهاش. 

موهاشو چه رنگ عجیبی کرده بود ! پشت سرش رفتم و آترین گفت 

- ما رو پروژه مشابه تو کار میکنیم.

یکی از پسرا گفت البته اطلاعات کامپیوتریمون به تو نمیرسه .

هنگ نگاهش کردم که آروم خندید 

زیر لب چیزی گفت 

نتونستم بشنوم و پسر کنارش گفت

- بیا بشین پشت این سیستم خودت چک کن 

سر تکون دادم

آترین از پشت سرم گفت

- بنیامین درست میگه، خودت بشینی چک کنی بهتره .

بنیامین ... 

نگاهمو از بنیامین گرفتم.

موهای جو گندمیش نسبت به رابین بلند تر بود و حالت دار گردی ثورتشو گرفته بود .

برعکس رابین که موهاش انگار تازه همین الان از سلمونی اومده ، بنیامین مثل کسی بود که انگار یک سالی هست رنگ آرایشگاهو ندیده. 

اما صورتش برعکس بود

بنیامین صورت تیغ شده ای داشت در حالی که رابین ته ریش داشت .

نشستم پشت سیستم و گفتم

- هزینه پروژه شما از کجا تامین میشه ؟

هر سه مکس کردن که آترین گفت 

- ما زیر نظر یه نفر کار میکنیم. هزینه پای اونه.

رابین گفت

- نگران حقوقت نباش . این پروژه تموم شه هرچقدر بخوای بهت میده!

ابروهام بالا رفت

برگشتم سمت رابین

این په جور قرار دادی بود

نگاهمون گره خورد ، لبخند مغرورانه ای بهم زد

اما من چشم هامو ریز کردمو گفتم

- من این مدلی کار نمیکنم ! من یه قرار داد مشخص لازم دادم

ابروهای رابین بالا پریدو آترین گفت

- جای نگرانی نیست... سیستمو چک کن ببین میتونی از اینجا ادامه بدی 

سری تکون دادمو نگاهمو از بنیامین گرفتم.

مشغول بررسی کار اونا شدم

خوب بود

اما خیلی برای من ابتدایی بود 

همینطور که مشغول چک بودم گفتم

- سرخ تو وبلاگ من توئی؟

آترین خندیدو گفت 

- آره ... فکر کنم من تنها عضو وبلاگت باشم 

لبخند زدمو گفتم

- نه یه نفر دیگه با آی دی تاریک هم عضوه و مطالبو میخونه 

آترین با تعجب گفت 

- واقعا !!! 

سر تکون دادمو گفتم 

- آره... برام عجیبه همین دوتا هم هستین. چون هیچ مطلب عمومی جز معرفی پروژه ام رو وبلاگ نیست! کسی جذبش نمیشه تا عضو بشه و مطالب خصوصی منو بخونه. بیشتر این وبلاگ بک آپ داده های خودمه. البته جز سری آخر اطلاعاتم .

آترین با صدای آرومی گفت

- بهتره تا نفهمیدیم تاریک کیه اطلاعات سری آخرنذاری رو دبلاگت .هنگ برگشتم سمتش و گفتم 

- چطور ؟ 

آترین خواست جواب بده

اما قبل اون بنیامین با نگرانی گفت 

- اوه ... اوه ... سام اومد ...


هر روز با هشتک #کوازار پارت جدیدو پیدا کنین عزیزان💕

Report Page