14

14

ترنم به قلم رعنا و پرستو

به سمتش رفتم که عقب رفت و گفتم 

- واضحه ... بهم دروغ گفتی ... درسته ؟

- چرا باید بهت دروغ بگم ؟

- نمیدونم ! خودت باید بگی ... البته ...دیگه مهم نیست ... چون همونطور که شنیدی ... بابات گفت مشکلی نیست تا هر وقتی طول کشید ... 

خورد به در کمد و ایستاد .مماس تنش ایستادم 

حالا ترسو تو چشم هاش واضح میدیدم .

هرچند اثری از قرصی که تو آب پرتقالش ریخته بودم تو رفتارش نبود 

جز همون سر گیجه ای که موقع رقصیدن داشت 

دستامو دو طرفش گذاشتم و خم شدم کنار گوشش گفتم 

- حالا که اینجائیم چرا یکمی خوش نگذرونیم 

دستشو رو سینه ام گذاشت و سعی کرد هولم بده عقب 

داغی کف دستشو به وضوح حس میکردم 

بوسه ای رو گونه اش زدمو گفتم 

- تو که زورت به من نمیرسه خانم کوچولو 

سرشو کنار کشید وسعی کرد از زیر دستم بره 

اما بدنمو بهش چسبوندم تا نتونه تکون بخوره که گفت 

- سام ... برو کنار ... مستی ... 

- پائین گوششو بوسیدمو گفتم 

- کو تا من مست شم عزیزم ... 

تنش خیلی نرم و خوشبو بود 

واقعا وسوسه کننده بود کمرشو تو دستم گرفتمو که با دستاش شروع کرد به مشت زدن به بازوم 

مثل یه گربه وحشی داشت تقلا میکرد و صداش هم داشت بلند تر میشد

دستاشو تو دستم گرفتمو بالای سرش قفل کردم 

لبمو به زور رو لب هاش گذاشتم تا ساکتش کنم 

اما با زانو پاش سعی کرد به بین پام لطمه بزنه و لبمو گاز گرفت 

فکر کرده بود میتونه در بره . زانو پاهامو تو رونش فشار دادم که آیی از درد گفت 

دوتا دستشو تو یه دستم قفل کردمو با دست دیگه گردنش. گرفتم و فشار دادم تا جیغ نزنه 

از لبش جدا شدمو نگاهش کردم 

ترس و خفگی تو صورتش بیداد میکرد و اشکاش راه افتاده بود 

با پوزخند گفتم 

- بهت گفته بودم من اگه چیزیو بخوام بهش میرسم ؟ 

سعی کرد نفس بکشه که لبمو رو لبش گذاشتم و گردنشو ول کردم 

دستم شروع به فتح تنش کرد

در برابر من قدرتی نداشت هرچند خیلی تقلا میکرد 

اما این تلاش هاش بیشتر برام مثل یه بازی جذاب بود

ترنم :::::::::

سام دیوونه بود . یه دیوونه روانی ... 

کدوم احمقی میاد خواستگاری کسی و بعد باهاش اینجوری برخورد میکنه !

مگه اینکه واقعا دیوونه باشه 

با تمام وجود تلاش کردم خودمو ازش جدا کنم 

صدای آهنگ انقدر بلند بود که مطمئن بودم جیغ هم بکشم کسی به دادم نمیرسه 

از لبم جدا شد و دستشو جلو دهنم گرفت کنار گوشم گفت 

-آروم بگیر ترنم من کارمو میکنم اینجوری فقط اذیت میشی 

سعی کردم دستشو گاز بگیرم 

اما متوجه شدو چنان دهنمو فشار داد که حس کردم استخونای فکم شکست 

یهو ازم جدا شد و هولم داد سمت تخت 

تعادلمو از دست دادم و سرم محکم به نرده تخت خورد 

 شکمم تو لبه تخت فرو رفت 

جیغم بلند شد و چشمام سیاه شد

درد تو بدنم پیچید 

تا نفس بگیرم موهامو تو دستش گرفتو سرمو عقب کشید 

جیغ کشیدمو به دستش چنگ زدم

اما موهامو ول کرد و شالمو دور دهنم پیچید 

شالمو پشت سرم محکم گره زد 

احساس خفگی میکردم 

سعی کردم گره رو باز کنم 

اما بازو هامو گرفتو پرتم کرد رو تخت 

با پام بهش لگرد زدم که خندیدو پامو کشید 

اومد روم و در حالی که دستامو تو دستاش قفل کرده بود مشغول گردنم شد و گفت 

- حالا یه کاری میکنی دستاتو هم ببندما ... من گفتم خوش بگذرونیم ... چرا انقدر وحشی بازی در میاری 

انگشتای دستش چنان تو دستم فرو رفته بود که حس میکردم گوشتمو پاره کرده 

جیغ خفه ای کشیدم که تنمو گاز گرفت 

دیگه شک نداشتم سام یه روانی بود 

یه دیوونه ... 

سام ::::::::::

من میخواستم یکم باهام نرم شه 

اما نمیدونم این قرص های کوفتی چرا روش اثر نداشت 

به جای اینکه کم کم آروم شه هر لحظ وحشی تر میشد 

پیشونیش که خورد به تخت قرمز بود و میدونستم کبود میشه 

لبشم خون مرده شده بود و جای انگشتام رو صورتش بود 

دیگه کار از کار گذشته بود 

گرمای الکلی که خورده بودم داغ ترم کرده بود 

دوتا دستشو با یه دستم گرفتم 

مچ دستش انقدر ظریف بود که راحت هر دو دستشو با یه دست میتونستم بگیرم 

دستم رفت پشتشو زیپ لباسشو پائین دادم 

بدنش بلوری بود 

بوسه ای رو یقه باز شده اش گذاشتم و گفتم 

- حیف نیست اینارو مخفی میکنی ... 

بوسه هام که پائین رفت دیدم آروم شده 

نگاهش کردم و با چشم های خیس خیره به من بود 

چشمکی بهش زدمو گفتم



اگر برای خوندن اداما عجله دارین فایل کامل رمان اینجا موحوده 👇💗 بدون حذفیات

https://t.me/mynovelsell/619

Report Page