137

137


گمراهی:

سریع چرخیدم بازوی دیلارو هم کشیدم و رفتیم یه جای خلوت 

اصولا اینجاهمه مست بودن و نمیشد باکسی بحث کرد

بهترین راه فقط دور شدن بود

نشستیم روی کاناپه 

دیلارفت اب بخوره منم به بقیه نگاه کردم 

یعنی تواین جمع جز من کس دیگه ای هم هست که درگیر شناختن خودش باشه!

هرچقدر سعی میکردم بهش فکر نکنم نمیشد 

دیلا برگشت نشست کنارم و چسبید بهم 

دستش از پشت انداخت دور شونم و نامحسوس سینمو لمس کرد 

باهمین لمس کوتاه حس کردم خیس شدم 

دستشو اورد پایین و روی پام گذاشت و از روی شلوار بین پامو مالید 

تواون تاریکی مطمعن بودم کسی مارو نمیبینه 

دیلا توگوشم گفت بریم تویکی از اتاقا 

باهم بلند شدیم و نرسیده به پلها صدف سریع اومد سمتمون و گفت بچها وسیلهاتونوبردارین باید بریم 

هاجو واج پشت سرش رفتیم 

انقد سریع زدیم بیرون که اصلا فرصت نشد باکسی خداحافظی کنیم 

نشستیم توماشین و صدف گفت 

-...داشتن مواد میزدن ترسیدم بلایی سرمون بیارن 

دیلا سریع گفت 

+...اینهمه رفتیم مهمونی خبری از مواد نبود 

-...نمیدونم ولی ترسیدم ترجیح دادم بیایم بیرون 

ماشینو روشن کردم و بچها رو رسوندم 

اینم از تنوع و مهمونی رفتنمون 

ماشینو بردم توپارکینگ رژلبمو پاک کردم دکمهای مانتوم رو بستم و پاچه شلوارمو پایین تر کشیدم که بابا شک نکنه


ساعت تازه ده و نیم بودو مطمعناالان بیدار بودن 

رقتم بالا و به محض وارد شدن و با عماد روبروم شدم و حس کردم تودلم خالی شد

Report Page