132
Behaaffarinمنتظر بودم تا حرفای آرش تموم شه که دیدم ماشین پلیس پارک کرد..
خیالم راحت شد
احتمالا دنبال کسی نبودن
توجهم جلب حرفای آرش شد و حواسم از اطراف پرت شد
آرش حرفاش که تموم شد گفت:
- به خدا راست میگم بهی. همش همین بود.
جواب دادم:
- میدونم عزیزم. گذشت. بیا دیگه فراموشش کنیم
آرش دستم رو بوسید و دستش رو انداخت دور تنم
همون لحظه یه مامور پلیس جلومون سبز شد و گفت:
- چیکار داری میکنی آقا؟
آرش توی همون حالت جواب داد:
- نشستم. چیکار میکنم؟
من ازش فاصله گرفتم و شالمم یکم کشیدم جلو
مامور پلیس که پسر جوونی بود گفت:
- زنگ زدن ازتون شکایت کردن
تازه دوزاریم افتاد
دنبال مجرمی نمیگشتن
داشتن گشت میزدن تا مشت مارو بگیرن : ))
آرش اما متوجه نشده بود
پرسید:
- چه شکایتی؟
- این آپارتمان روبرویی، یکی ازینجا تماس گرفت که یه دختر پسر جلوی پنجرشون دارن کارای نامشروع انجام میدن
آرش عصبی شد
بلند شد و گفت:
- کار نامشروع؟ چیکار کردیم مگه؟
من رفتم جلو
ترسیدم عصبانیت آرش کار دستمون بده
هیچ دلم نمیخواست این پلیسا مارو بردارن با خودشون ببرن!
گفتم:
- ببخشید آقا، سوتفاهم شده
آرش سریع رو به من گفت:
- بابت چی عذرخواهی میکنی؟
مامور پلیس جواب داد:
- توی ملا عام بغلش کردی
آرش گفت:
- بغل بود اون؟
مامور پلیس سکوت کرد
نگرانیم بیشتر بود
نمیدونستم چی میخواد بگه
بالاخره کلافه دستی توی موهاش کشید و گفت:
- حالا هرچی. اینجا ازین کارا نکنین. دست همم نگیرین. میبینین مردمو که. دردسر میشن براتون
من سریع گفتم:
- چشم
اما آرش انگار کوتاه بیا نبود
منو کمی هول داد و عقب و گفت:
- ببین برادر. ما دانشجوی همین دانشگاه بغلیم. هم ایشون اینجا خونه داره، خونشم ته همین خیابونه، هم من چندتا خیابون اون طرف تر خونه دارم. ما اگه بخواهیم کاری کنیم، میریم توی خونه هامون. نمیایم توی پارک و در ملاعام!!
مامور پلیس خندید و گفت:
- خب پاشید برید خونتون دیگه. اینجا موندین چیکار
آرش با عصبانیت بیشتری جواب داد:
- چون همه اونجوری که شما فکر میکنین نیستن!
دیگه کم کم از استرس دستام داشت میلرزید
باز اومدم و جلو و گفتم:
- ما میریم آقا. ببخشید. شبتون بخیر
دست آرش رو کشیدم تا ببرمش
اومد حرف بزنه که زیرلب گفتم:
- جون من هیچی نگو
آرشم چیزی نگفت و دنبالم اومد
یکم که فاصله گرفتیم ایستاد و گفت: