13

13

تبدیل شده نوشته ملودی. این رمان روزانه نوشته میشه

لباس هامو داشتم بیرون میاوردم که صدای ناله بلند شد 

خدای من ناله رز بود

سراسیمه دوئیدم بیرون‌...

با شنیدن صدای آه مردونه پیتر خشک شدم 

قیافه ام تو هم رفت

- اه ... چندش ها ...

یکم صبر میکردن حداقل نرسیده شروع کردن

دنبال مکان میگشتن لابد 

برگشتم اتاقم 

اما ترجیح میدادم میرفتم در میزدمو حالشونو میگرفتم

حیف که انقدر رو نداشتم

در اتاقمو بستم و رو تخت دراز کشیدم 

امیدوارم با آوردن رز اوضاع رو بد تر نکرده باشم

چرخیدم رو تخت

گرسنه بودم اما حال نداشتمتو سر و صدای اونا برم اون سمت

چشم هامو بستم سعی کردم بخوابم

اما خوابم نبرد 

بهتر بود دوش میگرفتم قبل اینکه رز و پیتر حمامو به گند بکشن 

با این فکر بلند شدم و لباس تمیز برداشتم

سریع رفتم تو حمام و آبو باز کردم 

داستان از زبان بوروس:

لباسمو مرتب کردمو به بدن لخت اون دختر رو تختم نگاه کردم 

معمولا میذاشتم بخوابن و هروقت خواستن برن

اما خودم بیشتر از حد نیاز تو این اتاق نمیموندم 

خون بدنم تکمیل شده بود 

ارضا هم شده بودم

امیدوارم دیگه کنار کیت به دردسر نیفتم 

از اتاق زدم بیرون و پیش مری رفتم

مشغول آزمایش بودو متوجه حضور من نشد

چند لحظه مکث کردم که یهو سرشو بلند کردو شوکه نگاهم کرد

اخمی کردو گفت

- این نامردیه تو انقدر بی صدا میتونی وارد شی

پوزخندی زدمو گفتم

- اتفاقا درستش هم همینه... میخوام کیت رو برات بیارم ... فکر میکنی چقدر باهاش کار داشته باشی؟

سری تکون دادو گفت 

- اگه کیت همون دختره است که خونش جک رو کشته... بهتره به رفتن فکر نکنه 

مشکوک نگاهش کردمو گفتم

- منظورت چیه مری؟

مری یه برگه از کنارش برداشت و اومد سمتم 

داد دست من و گفت 

- بوروس... جسد جک کالبد شکافی کردم ... تو معده اش یه لخته هون بزرگ پیدا کردم ...

- خب ؟

- خب ببین... طبق نتایج من ... اگه واقعا خون اون دختر این کارو کرده باشه ... ما ازش میتونیم یه سلاح مخفی بسازیم... فکرشو بکن به دشمنت خون ... نوشیدنی محبوبتو بدی بخوره اما بمیره... چقدر کاربردی و ساده

همممم...

به حرف مری فکر کردم...

عالی بود ...

یهو یاد خودم افتادمو گفتم

- اما مری... چقدر خون باعث مرگ میشه... این خیلی مهمه! 

مری سریع گفت 

- الان قطعی نمیشه بگم باید بیاریش ببینم و با خون تازه اش تست کنم اما فکر نکنم زیاد لازم باشه 

مکث کردم

مری سوالی نگاهم کرد که گفتم 

- خب...من از خون این دختر خوردم اما چیزیم نشده... البته فعلا 

ابروهای مرو بالا پرید سریع به سمت سرنگش رفتو گفت 

- خدای من بروس چرا زودتر نگفتی... باید نمونه خونتو بگیرم 

اومد سمتم تا خون منو بگیره که مچ دستشو محکم گرفتم


سلام سلام. من اومدم با معرفی یه رمان هات و سکسی و داغ😍


#آموروفیلیا

ادوارد فیتیش خاصی تو رابطه جنسی داره. اون یه مولتی میلیونر دختربازه که دشمن های زیادی داره تا اینکه یه خدمتکار وارد عمارتش میشه که برای خدمتکار بودن زیادی خوشگله ... ادوارد حدس میزنه یه جاسوس نفوذیه اما بدن این دختر بیش از حد براش تحریک کننده است ... انقدر که ادواردو از خودش بیخود میکنه و رابطه ای که تو دفتر کارش شروع میشه ... اما هیچ چیزی طبق انتظار ادوارد پیش نمیره ...


رمان بزرگسالان آموروفیلیا رو به قلم ساحل اینجا بخونین 

https://t.me/Moooj/87544

روی لینک زیر عکس بزنین و بصورت تلگراف بخونین

هر روز با هشتک #آمور قسمت جدید در کانال #موج مطالعه کنین. به دلیل صحنه باز و اروتیک بودن مناسب همه نیست

ای دی کانال موج

@Moooj

Report Page