#13

#13


#برده_هندی13🔞




دستشو نوازش گونه روی بدنم کشید...


آهی کشیدم که با خشونت لباس زیرم کشیدش و صدای پاره شدنش تو اتاق پیچید.


پاهامو باز کرد و به بین پاهام خیره شد..


سعی کردم پاهامو ببندم که نذاشت و انگشتشو بین پام کشید.


شست دستشو بین پاهام میکشید و دست دیگش بالاتنمو فشار میداد.


ناله هام دیگه دست خودم نبود.

شصتشو تندتر تکون داد که باعث شد آه بلندی بکشم.


یهو بدنم به لرزه افتاد عجیبی و انگاری از یه بلندی افتادم و جیغم بلند شد. بلند تر آه کشیدم...


چشمامو بستم و تند تند نفس کشیدم .ارباب با صدای خمار و آرومی گفت:


_برده کوچولو به اوج رسید.اممممم


خم شد و لباشو به بین پام چسبوند و بوسید که باعث شد ناله ام بره هوا.


حال عجیبی داشتم 

هم دوست داشتم ادامه بده هم تمومش کنه..


تا به خودم بیام برهنه روم خیمه زده بود و خودشو بهم میفشرد.


با حس چیزی بین پاهام با ترس خواستم حرفی بزنم که درد شدیدی زیر شکمم پیچید و جیغ بلندی زدم جوری که گوش هام سوت کشید..


از درد نای تکون خوردن و التماس کردن نداشتم.

قبل اینکه بتونم ناله کنم چشمام تار شد و دیگه چیزی نفهمیدم...

Report Page