129

129


باحس بدنش پشتم هینی گفتم و خودمو کشیدم جلو 

دستشو انداخت دورم که جلوتر نرم پشت گردنم رو بوسید

لاله گوشم رو مکید 

دوباره ریلکس شدم و محمد اروم برم گردوند سرجام 

دوباره باحس آلتش تپش قلب گرفتم 

ولی سعی کردم آروم باشم و دوباره ازش فاصله نگیرم 


سینهامو تو مشتش اروم فشار داد 

سرمو چسبوندم به سینش 

سرشو آورد جلوو نرم لبمو بوسید 

دستش از سینم رفت بین پام 

آه توگلویی گفتم 

دستشو انداخت دور کمرم و بلندم کرد

نشستم روی پاهاش و اینبار خیلی بیشتر آلتشو حس کردم 

دوباره مشغول مالیدن سینهام شدوگفت

-...‌آروم باش...چیزی نیست 

دستمو گرفت و گذاشت روش 

دستمو دورش حلقه کردم آه توگلویی گفت 

منو به خودش فشرد 

-...داره میترکه آرزو 

نفهمیدم چی گفت! 

یعنی چی میترکه؟! .

هاج و واج نگاش کردم...نیشخندی زدو گفت

‌-...یعنی نیاز داره به ارضا شدن 

دوباره تودلم خالی شددستمو برداشتم و سعی کردم نفسامو آروم کنم 

باسنموفشار داد و آلتشو فرستاد بین پام 

دلم میخواست بگم تاهمین جا کافیه!

بسه!

حس میکردم حالم داره بد میشه ونمیتونم نفس بکشم 

چنگی به سینم زد 

آلتشو فشار داد روی واژنم و نفسم رفت 

محمد با دیدن من تواون حال سریع عقب کشید 

حتی یک سانتم وارد نشده بود 

-...خوبی؟

+...نمیدونم 

شروع کرد به بوسیدن گردن و کمرم

همینطور که آلتش بین پام بود شروع کرد به کشیدن خودش بین پام

پاهامو چفت کردو گفت 

-...تکون نخور

Report Page