123

123

Behaaffarin

موقع خداحافظی از بچه ها، همون دختری که لباسش برای مهمونی زیادی مجلسی بود، منو بغل کرد و بوسید

اسمش ساحل بود

بم گفت:

-      خیلی گوگولی هستی. خدا تو و آرش رو برای هم حفظ کنه.

بعدش خندید و ادامه داد:

-      میدونستی آرش کراش من بود؟

سری به نشونه نه تکون دادم

ادامه داد:

-      البته برای جوونیاس. زمانی که دبیرستانی بود. الان دیگه انقدر معیارام عوض شده که آرش دیگه به چشمم نمیاد

بازم خندید

منم لبخندی زدم و ازش خدافظی کردم

از بقیه بچه ها هم خداحافظی کردم و با آرش راه افتادیم سمت خونه

من اول پیشنهاد داده بودم پیاده بریم و تاکسی نگیریم

چون راهی نبود

اما بعدش یادم اومد آرش مشروب خورده

زیاد نخورده بود

بخاطر من

چون نمیخوردم اونم خیلی کم و در حدی که جهان براش میاورد خورده بود

بهش گفتم:

-      میخوای تاکسی بگیریم؟ یکم مستی! کسی توی خیابون بهمون گیر نده

پرسید:

-      چرا گیر بده؟

-      بوی الکل نمیدی؟

خندیدی

گفت:

-      جدی میگی بهی؟

فقط نگاهش کردم

خجالت کشیده بودم

جوری برخورد کرده بود ک انگار حرف عجیبی زدم

متوجه شد و گفت:

-      نه عزیزم این یه ذره که من خوردمو کسی نمیتونه بوشو حس کنه

زیر لب گفتم:

-      ولی من حس میکنم

جواب داد:

-      نگران نباش به آفرین. اوکیه

منم چیزی نگفتم و راه افتادیم

بین راه آرش کمی از بچه ها تعریف کرد

چیزی راجع به حرف ساحل بهش نگفتم

حوصله صحبت راجع به این رو نداشتم

آرش دوباره همون کاریو کرده بود که سر زهرا کرد

ترجیح میدادم خودش بم از قبل میگفت کسی توی جمع هست که قبلا دوستش داشته

اصلا نمیدونستم توی گذشته بینشون رابطه ای بوده یا نه

ولی باید بعدا سر فرصت راجع به این موضوع باهاش حرف میزدم و قانعش میکردم که برای من مهمه و از این به بعد اطلاعات بیشتری از کسایی که قراره ببینمشون بهم بده

با همین صحبتای معمول رسیدیم خونه

ازش خدافظی کردم و رفتم بالا

اونم برگشت خونه جهان

وقتی رسید بهم مسیج داد

منم یکم خونه رو جمع و جور کردم و یه فیلم گذاشتم که ببینم

آرش گفته بود مهمونا رفتن و فقط چندتایی که راهشون دور مونده باقی موندن تا فردا صبح برن. خودشم شب میخواست همونجا بخوابه

منم مشکلی نداشتم

وقتی داشتم فیلم میدیدم پیام داد که میخوان خونه جهان رو تمیز کنن

پیام دیگه ای بینمون رد و بدل نشد تا حدودا یه ساعت

دیگه کم کم داشتم اماده میشدم که بخوابم

بهش مسیج دادم و جواب داد که تمیزکاری خونه تموم شده و حالا میخوان یه فیلم ببینن

بهش گفتم:

-      خوبه عزیزم. خوش بگذره. منم کم کم میخوام بخوابم

-      باشه عشقم. خوب بخوابی. فردا باهم صحبت میکنیم

به هم شب بخیر گفتیم و من خوابیدم

فردا صبحش

طرفای ساعت 7

با زنگ موبایل از خواب بیدار شدم

سابقه نداشت این موقع کسی بهم زنگ بزنه

هراسون گوشی رو برداشتم و اسم آرش رو دیدم

جواب دادم که با صدای لرزون و گریونش روبرو شدم...


Report Page