123

123


#نگاریسم

#۱۲۳

نفس عمیق کشیدم و گفتم

- سعید خان من و شما تازه آشنا شدیم‌. ما هنوز هیچ شناختی از هم نداریم ! درست نیست وارد بحث های خصوصی بشیم! 

مکث کردم و گفتم

- من راستش اصلا اهل مهمونی و پارتی نبستم. تولد نیما هم بخاطر بنفشه اومدم 

آروم تر گفتم

- درواقع من جز بنعشه و مریم دوست دیگه ای ندارم ! جز بنفشه البته جون مریم هم دوست اونه من باهاش رابطه جدا ندارم 

مکث کردم

نمیدونستم چطور ادامه بدم 

سعید پرسید

- باشه؟نباشه!باشه؟

هنگ برگشتم سمتش و نگاهش کردم

دوباره گفت 

- باشه ؟ 

آروم گفتم

- میشه درست بگی ؟

خندید با نیش باز گفت

- خودت گفتی فقط باشه نباشه بگم

آهی کشیدم و گفتم

- آقا اشتباه کردم حرفتو بزن

با نیش باز گفت  

- چشم

نگاهشو از من گرفت و گفت

- تو خیلی معاشرتی نیستی نه؟

- برعکس شما ، نه! 

نیم نگاهی بهم انداخت.چشمکی زد و گفت 

- نگران نباش دو روز با من بگردی معاشرتی میشی

هیچی نگفتم

دوست داشتم سعید جدی تر باشه 

اما کلا انگار آدم جدی نبود

سعید گفت

Report Page