123

123


دستش اومد سمتم روی صورتم نشست  

یعنی واقعیه ؟  

دستای لرزونمو بلند کردم و روی صورتش گذاشتم  

خودش بود دانیال بود  

دانیالم .... 

چونم لرزیدو بغضم ترکید خودمو توی بغلش انداختم زدم زیر گریه  

+...دانیال باور کن  

-...هیششش اروم باش همه چیو فهمیدم سیاوش بهم گفت اروم باش  

با چشمای اشکی نگاش کردم  

+...دوستت دارم  

-...من بیشتر دوستت دارم  

لبای گرمش روی لبهای سردم نشستو گرمای وجودشو بهم برگردوند  

خدایا هیچ وقت ازم نگیرش  

 با تکونای دستی سرمو چرخوندم  

+...جونم  

-...داریم میرسیم تاالر 

+...باشه  

+...دانیال خیلی خوبه که هستی ممنون که سیاوشو بخشیدی

دستمو فشردو گفت  

-....من بخاطر تو هرکاری میکنم  

از ماشین پیاده شد در منو باز کرددستمو گرفتو کمکم کرد پیاده شم  

دستمو تو دستش گذاشتم و محکم دستشو گرفتم  

برای تموم عمرم دستشو گرفتم  

این مرد سهم منه از تمام این زندگی ... 

سالم به همه کسای که رمان صحرا رو خوندن  

امیدوارم که خوشتون اومده باشه  

این رمان دومین داستان منه .... 

داستان عشقی که باصبر با جنگیدن و پاپس نکشیدن به دست اومد  

معنای زنده بودن من  

باتو بودن است  

نزدیک, دور  

سیر, گرسنه  

رها,اسیر  

دلتنگ ,شاد  

ان لحظه ای که بی تو سرآید! 

مرامباد .......

رمان صحرا به پایان رسید💗

قسمتی از زندگی صحرا بود که تقدیمتون کردیم 😘

امیدوارم زندگی هاتون پراز عشق و حس خوب باشع💗

میتونید فایل رمان های من و دوستام رو از کانال رمان های خاص خریداری کنید

https://t.me/mynovelsell

Report Page