ایران پسا آبان
🔰 سرکوب بزرگ خیابانی در عصر جدید، پایان شبه دموکراسی و ایران پسا آبان
📌 با نگاهی به سرنوشت جوامع سرکوب شده در چند جغرافیای سیاسی
🖋محمد کوراوند
🔰 سرکوب عریان خیابانی، نوعی استفاده قهرآمیز حکومت از قدرت نظامی(در شرایط غیر از کودتا، جنگ و نسلکشی) در برابر اعتراضات و جنبشهای سیاسی-اجتماعی داخلی است که در آن طی زمان کوتاه با استفاده از قدرت سخت و خشونت بیقاعده معترضین سرکوب و حذف میشوند. تفاوت آن با روشهای معمول سرکوب سیاسی، در عدم تن دادن به قواعد بازی و پایان هرگونه تحمل و مدارا میباشد. جوامع پس از سرکوبهای بزرگ دیگر به شرایط قبل بازنمیگردند و دیر یا زود جهت حرکت اجتماع به سمت تغییر طلبی میچرخد. نهادهای مدنی و پیشرو نیز پاسخی در چرایی تداوم روشهای مرسوم سیاسی پس از سرکوبهای بزرگ نمییابند. اما مطابق پژوهشها در همه جوامع، سرکوبهای بزرگ نتایج اجتماعی-تاریخی یکسانی در بر نداشته است.
🔰 معمولا سرکوبهای بزرگ و عریان در یک جغرافیای سیاسی و یا کانتکس خاص، سرنوشت مشابهی را رقم زده است. مثلا در دوران جنگ سرد سرکوبهای بزرگی توسط حکومتهای دستنشانده، بخصوص در اروپای شرقی، رخ داد. در سرکوب خونین قیام بوداپست و سرکوب بهار پراگ که اعتراضات با هدف انتشار مانیفست دموکراسی و ضدیت با رژیمهای دستنشانده شوروی رخ داد، ارتش به دستور مسکو به تظاهرات و اعتراضات به شکل خونین پایان دادند. در بوداپست تنها در ۳ روز ۲۷۰۰ نفر کشته شدند و قیام سرکوب شد. نمونه این سرکوبها در بلوک شرق متعدد بود. بعدها در روند مشابهی کشورهای مجارستان، چک، اسلواکی و سایر سیستمهای مشابه، به شکل نظامهای جمهوری و دموکرات درآمده و عضو اتحادیه اروپا شدند. از دل این سرکوبها جنبشهای اجتماعی قویتر زاده شد و در نهایت در شرق اروپا توسعه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی شکل گرفت.
در منطقه آمریکای لاتین و مرکزی، سرکوبهای معروف به جنگ کثیف در دهههای پایانی قرن گذشته رخ داد. در این دوره سرکوبها که توسط حکومتهای نظامی حاکم بر مکزیک، آرژانتین و برخی دیگر از نظامهای آمریکای لاتین به وقوع پیوست، از روشهای کثیفی برای حذف مخالفین استفاده میکردند که یکی از آنها ریختن مخالفین سیاسی با هواپیما در دریا بود. دفن مخالفین در گورهای دسته جمعی از دیگر شیوههای رایج بود. در یک فقره در مکزیک، نظامیان در یک روز ۲۵۰ دانشجوی معترض را در یک دانشگاه به ضرب گلوله کشتند. بعدها حکومتهای نظامی آرژانتین، شیلی و مکزیک همگی سرنگون شدند و نظام جمهوری جای آنها را گرفت. دو دهه بعد این کشورها تا حد مطلوبی توسعه اقتصادی و سیاسی یافتند و دوران انسداد سیاسی در بخش زیادی از این منطقه پایان یافت.
در چین و دیگر نظامهای مشابه شرق آسیا هم سرکوبهای بزرگی رخ داد. کشتار میدان تیانآنمنِ چین نمونه این رخدادها بود؛ در این اعتراضات که باحضور صدها هزار نفر و با رهبری دانشجویان برگزار شده بود، با فرمان سرکوب حزب حاکم چین، بین هزار تا ۳هزار نفر کشته شدند. سرکوبهای مشابهی در بازههای دیگر در تایلند و ویتنام و چند کشور دیگر منطقه رخ داد.
بعدها این کشورها با دست کشیدن از شعارهای ایدئولوژیک و اصلاحات ساختاری گسترده، توسعه اقتصادی را هدف قرار دادند که در نتیجه کل منطقه شرق آسیا با جهش مواجه شد. توسعه شگرف اقتصادی و همگرایی اجتماعی بر شاخص توسعه سیاسی این کشورها نیز تاثیر مثبت گذاشت.
اما درخاورمیانه و بخصوص در دهههای اخیر، نمونه سرکوبهای خونین در برابر جنبشهای اجتماعی در کوتاهمدت به نظامی شدن حکومتها، رایگیری نمایشی و تعلیق هرگونه فعالیت سیاسی و حزبی منجر گردیده است و در بلندمدت نیز به فروپاشی و جنگ داخلی و خارجی انجامیده است.
در دهه ۸۰ میلادی حافظ اسد در حما، تدمر و ادلب سرکوبهای بزرگی به راه انداخت. شکاف عیمقی که بین سیستم سیاسی و مردم این منطقه ایجاد شد تا دوران رهبر (رییس جمهور) بعدی ادامه یافت. سالها بعد بشار اسد، رییس جمهور به ظاهر نود درصدی، در سرکوب اعتراضات داخلی(بخصوص در مناطقی که کینه سرکوبهای قبلی را دریاد داشتند) خشونت را از حد گذراند و با سیر حوادث گوناگون، در نهایت کشور سوریه به ورطه جنگ داخلی و تجزیه کشیده شد.
در عراق نیز صدام در دهه دوم حکومت دست به چند سرکوب بزرگ زد که نمونه آن سرکوب خیزش شعبانیه بود. از آن پس حکومت و دولت بطور یکدست در اختیار نظامیان قرار گرفت و انتخابات در عراق به شکل مضحکی با رای مطلق به صدام کارگردانی میشد. در نهایت تجزیه کردستان عراق، چندین جنگ منطقهای و حمله خارجی به فروپاشی عراق انجامید. در لیبی، قذافی که ادعای انقلابی و مردمی بودن هم داشت در سرکوب قیام بنغازی، دست به سرکوب خونین و بیقاعده زد. این حد از خشونت، سیاستورزی را در لیبی پایان داد. با گسترش جنبش، حکومت در اختیار کابینه نظامی قرار گرفت و شهرهای بزرگ یک به یک سقوط کردند؛ در نتیجه لیبی نیز سرنوشتی جز فروپاشی و تجزیه نسبی نیافت. از تشابهات دیگر این سیستمها، برنامه دستیابی به سلاحهای نامتعارف بود که در نهایت تاثیری در بهبود روند سیاسی و امنیتی این کشورها در بلندمدت نداشت.
🔰 بنا بر آنچه گفته شد، سرنوشت سیاسی جوامع سرکوبشده به جغرافیای سیاسی کشورها بیارتباط نیست.
در خاورمیانه با ضعف ساختاری سامان سیاسی(با قبول وجود دخالتهای منطقه ای و خارجی) از دل سرکوبهای بزرگ و خشمگین کردن جامعه واگرایی و شکاف عمیق حاصل شده و در نهایت فروپاشی، جنگ داخلی و دخالت بیرونی رخ داده است.
🔰 با چنین پیش فرضی، سرکوب خیابانی کمنظیری در عصر جدید در وقایع آبان ماه رخ داد. در حالی که در دهه اخیر و در عصر جهان شبکهای، عصر رسانههای آنلاین و موج سوم مدرنیته، اکثریت نظامهای سیاسی سعی در حفظ مشروعیت در قالب بازی دموکراسی و حکمرانی با کمترین خطا دارند؛ متاسفانه با اشتباه راهبردی حاکمیت قاعده بازی در ایران بهم خورد. تمرین ضعیف شبه دموکراسی دو دههای به یکباره جای خود را به سرکوب سخت و تاریخگذشته داد و گام اول چرخه فروپاشی برداشته شد.
سیستم پاسخ اعتراضات معیشتی و فروخورده طبقات فرودست و مطالبات اجتماعی نسل نو را با زبان بسیار نامتعارف داد و شکافی که در دهه گذشته مدام در حال عمیق شدن بود را به مرحله غیرقابل بازگشت سوق داد. این نوع سرکوب بیسابقه امکان سیاستورزی خردمندانه را از نهادهای مدنی و افراد پیشرو سلب کرد؛ چرا که دیگر امکان و آبروی توجیه افکار عمومی وجود ندارند. دلیل اصلی عدم امکان دعوت به مشارکت از سوی گروههای سیاسی، نداشتن پاسخ است. پرسش اصلی افکار عمومی این است که چگونه پس از سالها پیروی از جریانات سیاسی و راهبردهای آنان پاسخ نهایی گلوله شد؟
🔰 به هر روی در صورتی که دیدگاه تاثیر جغرافیای سیاسی بر سرنوشت سیاسی را بپذیریم، تبعات بعدی چنین برخوردی دور شدن هر چه بیشتر از راه حلهای سیاسی خواهد بود. در تداوم چنین روندی بعد از طی دوره انفعال در سمت اجتماع، تغییرطلبی به گفتمان اصلی بدل خواهد شد. جنبشهای اجتماعی گستردهتر و ساختارشکن میشوند و در آن سمت، معدود نهادهای سیاسی و انتخابی به سمت امنیتیشدن رفته و قدرت در شکل یکپارچه ظهور میکند.
🔰 انتخابات در چنین روندی بلاموضوع شده و به سبک برخی کشورهای منطقه به سوی رایآوری مطلق یک جریان یا شخص تغییر ماهیت خواهد داد.
🔰 آنچه در افق مشاهده میشود، این است که در ایران دیگر هیچ چیز به قبل از آبان ۹۸ برنخواهد گشت.
نه جامعه، نه انتخابات، نه حکومت و نه حتی رفتار نظام بین الملل. در عالم سیاست جایی برای پیشبینیهای قطعی وجود ندارد؛ اما در صورت عدم استحاله یا تغییرات ساختاری در سیستم سیاسی به نظر میآید کشمکش بین دو افق تمامیتخواهی امنیتی و تغییرطلبی اجتماعی راه را به سوی رخدادهای سخت پیش خواهد برد.