122

122


رفتم داخل حمام زیر دوش اب گرم ایستادم و سعی کردم به هیچی فکر نکنم 

نباید بهش اجازه میدادم انقدر بهم نزدیک شه 

از حمام اومدم بیرون موهامو خشک کردم و تاعصر که بابا بیاد خوابیدم 

تصمیمو گرفته بودم یه مدت دور میشدم از همه 

باید یکم ذهنمو اروم میکردم 

بابا اومد تصمیممو بهش گفتم و منتظرشدم بهم جواب بده

 -...باید زنگ بزنم به عمت باهاش هماهنگ کنم اگه شرایط مهیا بود بهت خبر میدم که خودتو آماده کنی

+...باشه مرسی بابا 

اخرشب دایی و حامد و الناز اومدن پایین خودمو به خواب زدم و نرفتم پایین 

نیم ساعتی بود توی اتاق میچرخیدم که روی گوشیم پیام اومد 

حامد نوشته بود 

"...میخوای دیوونم کنی با ندیدنت؟..."

اینترنت گوشی رو قطع کردم 

سرمو روی زانوم گذاشتم کاش عمه زودتر جواب بده 

انتظارم زیاد طول نکشید صبح وقتی بیدار شدم بابا پیام داده بود و گفته بود عمه مشکلی نداره و میتونم هروقت خواسنم برم پیشش 

با دیدن پیامش سریع شماره بابا رو گرفتم و به محض جواب دادن گفتم

+...وسایلمو جمع میکنم عصر منو ببر باشه؟

-...چراانقدر عجله داری ؟ 

+...نه فقط حوصلم سررفته

-...باشع وسایلاتو جمع کن عصر میبرمت 

تندتند وسایلمو جمع کردم و اماده ی رفتن شدم

Report Page