120

120


لبش رو به گردنم چسبوند كه يه قطره اشك از چشمم به آب كثيف وان ريخت:

-ازم دور شو...


سعي كردم بلند شم كه باز افتادم روش. شونه هام لرزيد:

-عوضي ... عوضي...

هق هق بي صدايي از گلوم خارج شد:

-ازت متنفرم...


شونه هامو نوازش كرد:


-آروم باش هانا... نفهميدم چي شد...

جيغ زدم:

-خفه شو! دروغگو كثيف... نقشه ات همين بود! كه خودت و بهم بچسبوني! واسه همين اين كارو كردي ولي خبرنداري كه حتي بعد اين هم بايد گورتو از اينجا گم كني! هيچي باعث نميشه اينجا موندگار شي ...آشغـ...


دستشو روي دهنم گذاشت تا صدامو ببرم. تو چشماش خشم موج ميزد:

-آروم الآن همه رو مي كشوني اينجا!


چشمام لبريز از اشك بود.

من اينجا جون ميدادم و اون نگران اين بود كه كسي صدامو بشنوه؟ كه بدونن قاتل من هيراده؟


اگه كسي هم ميومد اون رو مقصر نمي دونست! من خطاكار ميشدم! مني كه اون رو به اتاقم راه دادم و اينطوري روش دراز كشيدم تا تهش بشه اين! تا ته بره داخلم!!


محكم روي سينه اش كوبيدم و تا از بغلش بيرون بيام. به زور روي سراميك ها ايستادم.

دستم رو زير دلم گذاشتم و حوله رو چنگ زدم.

هنوز باورم نمي شد. اينطور بود؟! به همين سادگي زن شدم؟!


حوله رو دور خودم پيچيدم و از حموم بيرون رفتم. 


روي تخت نشستم و به آينه زل زدم. چه بلايي سرم اومده بود؟! اين چيزي بود كه من مي خواستم؟! 


كه انقدر خار و بي چاره زن بشم؟! بدون هيچ چيز رمانتيك و احساسي! 

تو وان! موقع ارض*اي هوسم و به گفته هيراد كاملا اتفاقي!!

نفهميد؟ واقعا نفهميد باهام چيكار كرد؟!

سرمو بين دستام گرفتم. مخم داغ كرده بود.


از حموم بيرون اومد. داشت لباساشو مي پوشيد. چشمام و بستم و روي تخت دراز كشيدم. نمي خواستم ببينمش!

#p120

Report Page