#12

#12

آخرین دراگون به قلم آفتابگردون

داره به سمت من حرکت میکنه...

با هر قدمی که بر میداره

فواره ای از خون همه جا پاشیده میشه.

روبندی که روی صورتش رو پوشونده

مانع میشه که بتونم چهره اش رو ببینم.

داره نزدیک تر میشه...

صدای زوزه باد...

صدای تپش قلبم و نفس کشیدنی

که هی سخت و سخت تر میشه

غریزه ام داره بهم هشدار میده...

اما پاهام حرکت نمیکنن...

فقط چند قدم فاصله داره...

نمیتونم تکون بخورم...

شمشیرش رو بیرون میکشه...

مثل حیوونی که منتظره قربانی بشه

فقط نگاه میکنم.

حتی دیگه ترس و وحشتی

هم توی نگاهم نیست...


خم میشه،

گردنبندی از یقه لباسش بیرون میزنه،

شکل عجیبی داره

برگهای سبز در هم تنیده شده

و نگین نیلی رنگی که بالای برگها خودنمایی میکنه... بهش خیره میشم...

کشش عجیبی به سمت گردنبند دارم...

دستم رو به سمتش میبرم...

هم زمان مرد سیاه پوش

شمشیرش رو به سمت قلبم میبره...


ها...

ها...

ها...

ها...

با وحشت از خواب میپرم


(نفس... نفس...)


سعی میکنم حجم زیادی هوا وارد ریه هام کنم.

روی بدنم عرق سردی نشسته،

فضای اطرافم رو آنالیز میکنم

تا یادم بیاد دقیقا کجام.

نور کمی که از پنجره میتابه

فضای داخل رو قابل دیدن میکنه،

شومینه ی کوچک سنگی

که آتیش کم جونی داخلش در حال سوختنه


(صدای جرقه های ریز آتیش)


چوبهای که سمت راست شومینه

روی هم چیده شدن

کوله ای که گوشه سمت چپ شومینه گذاشته شد،

تختی که من روش دراز کشیدم 

و ظرف آبی که به دیوار آویز شده؛

همه ی اون چیزیه که میتونم ببینم.


صدای برخورد شمشیر

و نعره های «کایا» و «آچاک»

از بیرون شنیده میشه.

سعی میکنم تکون بخورم و بلند بشم

تا خودمو به هوای آزاد برسونم

اینجا تو این کلبه نمور و تاریک

باعث میشه سخت تر بتونم نفس بکشم،

هنوز حالم بخاطر اون کابوس خرابه.

صدای سوت ممتد توی گوشمه،

چشمام سیاهی میره

و احساس ضعف میکنم.

هر جوری که هست خودم رو

به بیرون کلبه میرسونم

به چهار چوب در تکیه میدم

دستهام رو سایه بون چشمهام میکنم

تا بتونم فضای بیرون رو ببینم.

«کایا» و «آچاک» انقدر غرق مبارزه

و هیجان هستن که متوجه ی حضورم نمیشن.

مطمئنم آخرش این دوتا

همدیگرو به کشتن میدن!

«اِلدا» با دیدن من سریع به سمتشون حمله ور میشه

و با یه حرکت از هم جداشون میکنه،

هم زمان در حالی که خودش داره به سمت من خم میشه


(برای احترام)


پشت گردن اون دوتا رو هم میگیره

و با فشار به سمت جلو خم میکنه:

سرورم بابت سر و صدا معذرت میخوام.


Report Page