12

12

هوس شبانه

سرموتکون دادم و ازسرمیزبلندشدم 


حوصله نداشتم ظرفاروجمع کنم 


 لباساموعوض کردموموهاموبالابستم


 چشمام کشیده ترشده بود وخمارتر....  

 

لباس کوتاهه قرمزرنگموبارژلب قرمزم ست کردم وازخونه زدم بیرون 

 

 بایدمیرفتم بار.. یه سوژه جدید پیدا کنم یه تجربه جدید....  

 

باهمین فکرابه باررسیدم امیلی پشت پیشخوان نشسته بودومشروب میخورد  

 

+...سلام  

 

 -...اوه رزا چه تیپی زدی  

 

دستاشوبهم زدوباصدای مردونه ای ادامه داد  

 

-....نظرتون چیه یه شب خوب روباهم داشته باشیم  

 

 خندیدم و صورتموبهش نزدیک کردم  

 

 +....اوه میدونی چقدر منتظراین پیشنهادازطرف توبودم  

 

دستامودوطرف صورتش گذاشتم و گفتم :  

 

+....مگه میشه این درخواست روردکنم


 وبه سمت لباش رفتم که باجیغ گفت 

 

 -...اوه نه نه نه 


خندیدم و ازش جداشدم که باخنده گفت  

 

-....بایدبه الکس بگم بیشتربهت برسه  

 

چشمکی زدم و همونطورکه روی صندلی روبه روش مینشستم باذوق گفتم

Report Page