12

12


 

 

 

👨‍👩‍👧‍👦

🍷🍸

🎤🎸🎼

#همیشه_ناشناس #جلد3

#پارت12

 

 

در حالی که به سمت آیینه خم شده­ام، خط‌ چشم می‌کشم. جک‌هنری بی‌سروصدا از پشت به من نزدیک شده و دزدکی دستانش را به بالای لباس ساحلی‌ام برده و درون شورتم فرو می‌کند. دست از کارم کشیده و به انعکاسش درون آیینه نگاه می‌کنم. دوست دارم از دستش ناراحت شوم اما وقتی لبخند تا بناگوش باز شده‌اش را می‌بینم نمی­توانم از او دلخور شوم. «باید بدونی این روش خوبیه ‌که زنت یه چشمش رو کور کنه.»

«چی؟»

«دارم می‌گم اصلاً فکر خوبی نیست که وقتی خط چشم نزدیک قرنیه‌ی چشممه تو همون لحظه دزدکی دستت رو توی شورتم فرو ‌کنی.»

باسن برهنه‌ام را در دستش می‌گیرد. «دوازده ساعته که از ماه‌ عسلمون گذشته و هنوز از تختمون استفاده نکردیم.»

اُه خدای من، با یک عوضیِ شهوتی ازدواج کرده‌ام. «توی آسمون عروسیمون رو کامل کردیم. به محض این‌که اینجا رسیدیم دوباره جلوی میله با همدیگه این‌کار رو کردیم. و بعدش کنار دریا لخت شدیم و دوباره این‌کار رو کردیم. همه‌ی این‌‌ها در کمتر از بیست و چهار ساعت اتفاق افتاده. تخت می‌تونه تا بعد از این‌که شاممون رو تموم کردیم برامون صبر کنه.»

«عاشق اینم به جای این‌که بگی سکس داشتیم یا همدیگه رو گاییدیم می‌گی این‌کار رو کردیم.» دستش را به دور شکمم حلقه کرده و نرمه‌ گوشم را می‌مکد. «باعث می‌شه شیرین و معصوم به نظر بیای.»

شیرین هستم چون قرار نیست به او اجازه دهم الان از تخت استفاده کرده و رابطه شدیدی با یکدیگر داشته باشیم. «نه.» دستش را کنار می‌زنم. «برای پنچاه و پنج دقیقه دیگه میز رزرو کردیم و قرار نیست بابت این که تو موها و آرایشم رو به خاطر غلتیدن روی تخت خراب کردی، دیر کنیم.»

آهی می‌کشد ولی می‌داند حق با من است. «خیلی خوب.» خم شده و همان‌طور که صورتم را در آیینه تماشا می­کند قسمت شق شده‌اش را به باسنم می‌فشارد. «فقط به این دلیل عقب می‌کشم که وقتی مثه یه قهرمان برگشتیم طبق برنامه­ام تو رو بکنم.»

باسنم را به او می‌مالم چون می‌خواهد این‌گونه بازی کند: «باشه، مک‌لاکلان. منتظرم منو مثه یه قهرمان بکنی.»

خودش را به من فشرده و می‌مالد. «ممم... عاشق این‌چیزام که می‌گی. حشریم می‌کنه.»

می‌توانستم چیزهای بیشتری بگویم اما نمی‌گویم چون فقط باعث می‌شود کارمان به تخت بکشد و الان تنها می­خواهم زودتر آماده شوم. «عاشقتم ولی باید ازم فاصله بگیری چون می‌خوام زودتر آماده بشم.»

دستانش را به نشانه تسلیم شدن بالا می‌برد. «می‌فهمم و الان تنهات می‌ذارم.» یک سمت گردنم را بوسیده و می­غرد. «ولی فقط برای حالا ولت کردم ها. بعداً خدمتت می­رسم»

«روی قولت حساب می‌کنم.»

به رستوران رسیده و مهمانداری ما را در مسیری که پر از مشعل­های گازی روشن است، به سمت باغی با آبشارها و ‌ درختان استوایی برگ پهن هدایت می کند. وقتی به سمت میز، سکو و مکانی که داری چشم انداز زیبایی از اقیانوس است هدایت می‌شویم، می‌فهمم برنامه‌ایی برای شام در انتظار ماست__ یک جشن محلی. از این‌که در ردیف اول و بهترین صندلی‌‌های در دسترس می‌نشینیم حیرت زده نیستم. مَردم کارهای درجه ‌دو انجام نمی‌دهد.

خورشید بر بالای سطح اقیانوس می‌رقصد و نشسته غروبش را تماشا می‌کنیم.

دستم را زیر میز برده تا دست جک‌هنری را بگیرم. «هیچ‌چیزی بیشتر از این مهمونی رمانتیک نیست.»

خم شده و طرفی از گردنم دقیقاً زیر گوشم را می‌بوسد. «فکر می‌کردم اولین شبمون توی مائوئی باید یه شب سنتی باشه.» به صندلی‌های خالی کنارمان اشاره می‌کند. «که به این معنیه که این میز رو با غریبه‌ها شریک می‌شیم. متاسفانه، این روشیه که کارشون رو پیش ‌می‌‌برن.»

«خیلی باحاله.»

«شاید. اما اگه بدونن چی به نفعشونه، سر این میز همسراشون رو عوض نمی‌کنن.»

«قطعاً همین‌طوره.» روزی را که جک‌هنری حال کریس هوسران را که به کردن من علاقه نشان داده بود جا آورد به یاد می‌آورم. آن زمان برای هر دویمان متفاوت بود. «نمی‌خوام شوهرم امشب به صورت کسی مشت بزنه.»

«شایدم به پیشنهاد شرم‌آور بعضی از طرفدارای سکس ضربدری[1] اهمیت ندم.» دستانش را به سمت پایم سوق داده و نوازشش می‌کند. «داره یادم می‌یاد بابت دفاع از تو یه جایزه تپل مپل گرفتم.»

«اگه خودت رو توی دعوا نندازی همون جایزه قبلی رو می‌گیری. اگه دعوا کنی فقط برای خودت کار اضافی می‌تراشی.» دستش را گرفته و برای بوسه زدن به آن به لب‌هایم نزدیک می‌کنم. «به اضافه‌ی مفصل‌های خورد و خمیر شده.»

«اوه. خب، پس برای این مورد، امشب خبری از مشت‌های جانانه نیست.»

«ممنون.»

هم ‌میزی‌های ما__که شامل شوهر و زن بارداری با سه پسر جوان و دختربچه‌ایی می‌باشد__ ظرفیت میز ما را پر می‌کنند. نسبت به جک‌هنری زمان‌ کمتری را با بچه‌ها گذارنده‌ام اما با این‌ وجود می‌دانم قرار است به ما خوش بگذرد.

با دیدن این خانواده کامل بلافاصله چشمانش به آنها خیره شده و دستش را دورم حلقه می‌کند. بازویم را فشار اندکی داده و تقریباً مطمئنم دارد به چه چیزی فکر می‌کند__این که روزی ما هم مثل آن‌ها تبدیل به خانواده‌ایی فوق‌العاده می‌شویم. و حتماً این‌گونه می‌شود. دیر و زود دارد ولی سوخت و سوز ندارد.

زوج مذکور در حالی که دارند بچه­هایشان را روی صندلی­هایشان می­نشانند یک صدا می­گویند: «سلام.»

به احوال‌پرسی‌شان جواب می‌دهیم: «سلام.»

زن باردار دختربچه‌اش را بر روی میز بلندی می‌نشاند. «فکر می‌کردیم فقط خودمون اینجا می‌شینیم اما سعی می­کنیم سروصدای این سیرک رو به حداقل برسونیم. درسته، پسرها؟»

پسرها مادرشان را نادیده می‌گیرند به‌ همین خاطر این قضیه را نشانه بدی گرفته و احتمال می‌دهم باید منتظر برنامه پر سر و صدایشان باشم.

«اشکالی نداره. ما به بچه‌ها عادت داریم.» جک‌هنری به من نگاه کرده وشانه‌هایش را بالا می‌اندازد. شوهرم حقیقتی نصفه و نیمه را بیان کرد چون اوست که به وجود بچه‌ها عادت دارد. من... نه خیلی.

شوهر آن زن می‌پرسد: «حتماً شماها بچه‌هاتون رو خونه گذاشتین؟»

«نه. ما هنوز بچه نداریم. تو ماه‌عسلیم.»

«پس بهتون تبریک می‌گم.»

«مرسی.»

قبل ار اینکه گارسون اولین دور نوشیدنی مای تای[2] را برایمان بیاورد به صحبت دوستانه­‌مان ادامه می‌دهیم. «وای. این خیلی قشنگه.» منظورش لیوان پایه بلندی است که وسطش منحنی و تهش مشروب رام تیره جمع شده است. هر کدام از این لیوان‌ها با چتری کوچک، برش‌های آناناس، گیلاس‌ها، و ثعلب بنفش رنگ زیبا که در کنار برگی از نعناست تزئین شده است[3].

 به محض اینکه نوشیدنی مقابلم قرار می‌گیرد می‌توانم بوی لیکورش را حس کنم. لازم نیست برای خوردنش صبر کرده و منتظر دیگران بمانم پس وقتم را تلف نمی‌کنم.


------------------------------

[1] - کسانی که در رابطه جنسی، پارتنر خود را جابه‌جا می‌کنند.

[2] - مای تای نوشیدنی کوکتل الکل دار می‌باشد که محتویات آن شامل رام یا همان عرق نیشکر، لیکور و آب لیموترش است و به سبک و سلیقه اهالی جزایر پلی نزی تهیه می‌شود.

[3] -




Report Page