118

118

hdyh

این یه پارت خیلی طولانیو خفن 💙🖤

امیدوارم لذت ببرید😘

.

سرمو از آب بیرون آوردم 

خیلی چیزا رو برای دیدن از دست دادم 

ولی دلم نمیخواست بیشتر از این ببینم 

-خب چی شد؟

نگاهی به ایان کردم 

چقدر شبیه پدرمه...

هیچی نمیتونستم بگم دهنم قفل قفل بود 

ایان منو رو دستاش بلند کرد

سرمو تو گودی گردنشو فرو کردم و نفس عمیق کشیدم 

چرا؟

چرا منو اینجوری به دنیا آورد؟

ایان خم شدو منو روی چیز نرمی گذاشت 

خودشم کنارم نشست طوری که پاهام تو بغلش بود

 تلویزیون رو روشن کرد 

انگار نمیخواست چیزی بگه 

مثله اینکه خودشم چیز خوبی ندیده بود که سکوت کرده بود  

چرخیدمو سرمو گذاشتم روی رونم 

دست ایان توی موهام فرو رفت

تلویزیون روشن بود ولی نه من نگاه میکردم نه ایان 

هردو تو دنیای خودمون بودیم 

تنها صدایی که میومد صدای تلویزیون بود 

-چی شده؟ چرا چشمات قرمزه 

دست کشیدم به چشمام 

از نم مژه هام فهمیدم که گریه کردم 

-گریه کردی؟

+ایان پدرم منو نمیخواست مادرم یواشکی از پدرم باردار شد اون از هیچی خبر نداشت 

حرفی نزد برای ایان هم قابل هضم نبود

تمام مدت زل زده بودم به دیوار روبه روم

-اسم پدرت چیه؟

+رایان آخرین اسمی بود که شنیدم 

به ایان نگاه کردم 

-مطمعنی اسمش رایان بود؟

سری تکون دادم و باز خیره شدم به رو به روم 

+تازه خیلی شبیه تو بود

باز سکوت شد تا وقتی که ایان سکوت رو شکست

-مالیا بلند شو میخوام چیزیو بهت نشون بدم 

سرمو از روی پای ایان برداشتمو صاف نشستم

-همینجا واستا میرم میام 

چند دیقه ای طول کشید تا بیاد 

اما وقتی اومد تو دستش چیزی مثل آلبوم بود

ایان کنارم نشست 

آلبوم بزرگ توی دستشو گذاشت روی میز

-مالیا دقت کن 

به چی باید دقت کنم؟

ایان آلبوم رو باز کرد 

دنبال چیزی میگشنت 

دنبال یه عکس به خصوص

آلبوم رو کمی هل داد سمت من 

-نگاه کن به این عکس

با دست عکس بالا رو نشون داد 

زوم تر شدو انگشتشو گذاشت روی شخصی

-مالیا پدرت اینه؟

سرمو بردم جلو تر 

این دقیقا خودش بود 

اما چرا کنار خانواده ی ایان عکس انداختی 

ایان جوابمو داد 

-رایان عموی من بود

پدرم عموی ایان بوده 

-دقیقا روز قبله جنگ صد سال پیش گم شد نه جسدش بود نه خودش فکر کردم که مرده اون تنها خانواده ی باقی مونده ی من بود اما اونم از دست دادم 

من مقصر بودم 

من مقصر تنها شدن ایان بودم 

من چیزی از مرگ پدرم نمیدونم 

نمیدونم میا اونو کشته یا نه 

باید دوباره برم سراغ جام حقیقت 

بلند شدم برم که ایان دستمو گرفت

-کجا؟

+ایان وقتی فهمیدم پدرم منو نمیخواست دیگه به هیچی توجه نکردم من باید بدونم پدرم چرا مرده یا اگه زندس کجاس؟

ایان سری تکون دادو همراهیم کرد

+فقط ایان از اول شروع میشه

-آره ولی میتونی بعضی از قسمت ها نبینی به خودت بستگی داره 

سری تکون دادمو دستامو دو طرف جام قرار دادمو سرمو تو آب فرو بردم

باز هم صحنه اول 

با فکر به آخرین صحنه ای که دیدم 

همه چیز از اونجا شروع شد

رایان از اون متل خارج شد 

سردرگم بود 

کلافه بود 

برگشت به سرزمین خودش 

-رایان کجا بودی؟

ایان....

+کسی رو باید ملاقات میکردم

-آها برو استراحت کن چند روز دیگه مراسم ازدواجت با بارباراست

باربارا؟

صدای ذهن رایان رو میشنیدم 

+باربارا ببخشید

صحنه عوض شد 

حالا تو سرزمین جفت ها بودیم 

رایان منتظر بود 

منتظر جفتش باربارا 

+سلام عزیزم 

رایان غمگین بود خیلی زیاد 

-باربارا بیا بشین باید چیزی رو بهت بگم 

لبخند چهره ی باربارا محو شد 

+خوبی؟چیزی شده؟ 

رایان نفس عمیقی کشید 

شروع کرد به تعریف کردن همه چیز 

اینکه چطور میا فریبش داده و بارداره 

توقع داشتم باربارا بزاره بره 

اما کنار رایان نشست و دلداریش داد

+رایان تو نمیخواستی ولی حالا که اتفاق افتاده نمیشه کاریش کرد صبر کن بزار بچه به دنیا بیاد پیش خودمون نگهش میداریم 

رایان باربارا رو به آعوش کشید

-مرسی عزیزم 

صحنه عوض شد 

من به دنیا اومدم 

رایان کنار میا بود 

چند روزی گذشت 

رایان از میا خواست تا منو به سرزمین خودش ببره 

میا قبول کرد 

حالا من بودم و رایان و باربارا در حال عکس گرفتن 

عکسی که تو اون خونه دیده بودیم عکس ما سه نفر بود 

چرا ایان اونجا نگفت که رایان عموشه؟

باربارا مهربون بود خیلی دوستم داشت اینو از رفتارش میشد فهمید 

+رایان میشه دیگه پیش ما بمونه؟

-نمیدونم باید برم با میا صحبت کنم 

باربارا سری تکون دادو پدرم رفت

صحنه عوض شد 

رایان تو قلمروی میا بود 

همه بهش حمله کردن 

جسم بی جون رایان توی آب شناور بود 

صحنه بعد به باربارا خبر دادن که رایان مرده 

خشم سراسر باربارا رو در برگرفت 

باربارا منو به سیندی سپرد  

فردای اون روز جنگ بزرگ صد سال پیش رخ داد 

ملکه ی سرزمین سوکوبوس ها عوض شد 

باربارا ملکه شد

🧡نظرای خوشگلتون رو برام بفرستید🧡

https://t.me/Harfmanrobot?start=72384424972


Report Page