116
::::::کریس :::::::
شرایط خوبی بود برای سامانتا ک بخواد شبو اونجا کار کنه امالز یطرف از اینکه رزا و سامانتا یجا باشن حس خوبی نداشتم
ولی نمیتونستم بخاطر حس خودم در حق سامانتا کوتاهی کنم شمارشو گرفتم و شرایط کارو بهش گفتم موافقت کرد و خیلی خوشحال شد به رزا گفتم یکیو پیدا کردم و قرار شد فردا باهم برن پیش رعیسشون
اما قبل از اون من باید با رزا صحبت میکردم به سمت خونش رفتم
زنگو زدم رزا درو باز کرد
+...چطوری رزا؟
_....خوبم توجطوری
+....بیابشین باید یچیزی بهت بگم
روی کاناپها کنار هم نشستیم
+....دختری که قراره فردا بیاد تاباهم کار کنید سامانتاهست
جاخوردنشو به وضوح حس کردم
+...خواستم خودم بهت بگم که بعد سدتفاهم پیش نیاد به کار خیلی احتیاح داشت واسه همین بهش گفتم امیدوارم که تو ناراحت نشی
_....نه مشگلی نیست
:::::رزا:::::::
کریس یکم موند صحبت کردیم و بعدرفت من اصلا ناراحت نشدم از حضور سامانتا
بیشتر کنجکاو بودم برای دیدنش وارد اتاق شدم و روی تخت دراز کشیدم کاش زود فردا شه
برق لبمو روی لبام کشیدم و سریع اومدم بیرون داشت دیرم میشد قرار بود کریس سامانتا رو بیاره و اونجا بهشون ملحق شم
از در خونه ادمدم بیرون و سوار تاکسی شدم با چنددقیقه تاخیر بالاخره رسیدم
کریس کنار ماشینش تکیه داده بود و یه دخترم کنارش ایستاده بود حتی ازاین فاصله هم زیبا بود
خیلی خوشگل بود به سمتشون رفتم و سلام کردم
+...بریم داخل
هرسه باهم وارد شدیم صحبت کردیم و بعداز بستن قرار داد قرارشد از فردا شب بیاد و شروع به کار کنه