115

115

Behaaffarin

سلام بچه ها جونم

مرسی از همه پیامای محبت امیزی که برام فرستادین و دعا کردین زودتر خوب شم

همچنان گردنم درد میکنه ولی امروز هرجوری بود براتون پارت رو رسوندم

طولانی هم نوشتم که اندازه دوتا پارت باشه دیروزم جبران شه

جمعه خوبی داشته باشین

-------------------------------------------

وقتی صحبتامون تموم شد، حس بهتری داشتم

همه مشکلاتم رو گفته بودم و مشاور براشون جوابی داده بود

هم حسم نسبت به اینکه فکر میکنم افتادم وسط زندگی یه دختر دیگه رو گفته بودم

هم اینکه آرش روابط زیادی داشته و اثرات اونا همچنان باقیه و من ازین میترسم

و هم اینکه ما یه گروه دوستانه چهار نفره هستیم و حالا اینجوری میترسم همه چیز به هم بریزه.

برای تک تکشون خانم دکتر باهامون حرف زد و راه حل داد و البته گفت باید بازم بریم پیشش

برای برگشت آرش تاکسی گرفت و به محض اینکه نشستیم توی تاکسی اومد کنار من و گوشیش رو درآورد

نوشت:

-      سلام. امیدوارم که خوب باشی. بابت گذشته ای که داشتیم ازت ممنونم و در رابطه با آینده، ازت عذر میخوام. من نمیخوام دیگه به این رابطه ادامه بدیم و آدم دیگه ای توی زندگیم هست. میدونم تو منو اینجوری نشناختی ولی من میخوام برای بقیه زندگیم یه آدم متعهد باشم، نه آرشی که تو میشناختی. لطفا توهم به این تصمیمم احترام بذار و بدون که همه چیز تموم شده. حداحافظ

این حرفاش دقیقا همونایی بود که مشاور بهش گفته بود باید به دخترایی که قبلا توی زندگیش بودن و هنوزم تا حدی هستن، بگه

این مسیج رو فرستاد برای مرضیه و دستم رو گرفت

گفت:

-      ما باهم همه چیو به بهترین شکل پیش میبریم بهی. من بت قول میدم از اینکه امروز بم اعتماد کردی پشیمون نشی

یه دفعه یادم اومد و گفتم:

-      درسته امروز چیزی نگفتم، ولی دیگه اینجوری منو توی عمل انجام شده قرار نده

دستمو بوسید و گفت:

-      مرسی که امروز کوتاه اومدی، و چشم!

لبخندی زدم

دوباره شروع کرد به نوشتن:

-      سلام. امیدوارم حالت خوب باشه. من و تو روزای خوبی و بد زیادی باهم گذروندیم. اما تموم کردنمون بد بود.. میدونم...

فهمیدم میخواد بفرسته برای دوست دختر قبلیش

خواستم گوشیشو ازش بگیرم

مشاور گفته بود باید به اونم بگه همین حرفارو

ولی با یه ادبیات دیگه

اما به نظر من فکر خوبی نبود

حس میکردم دلش میشکنه

آرش گوشیشو نداد بم و گفت:

-      مگه ندیدی خانم دکتر چی گفت؟

-      ناراحت میشه اخه

-      من میدونم چجوری بگم که ناراحت نشه. تو نگران نباش..

در ادامه نوشت:

-      من واقعا دوستت داشتم. میدونم که توهم من رو دوست داشتی. ولی وضعیت بینمون جوری نبود که این دوست داشتن ادامه پیدا کنه. فرهنگ خانواده من و تو خیلی باهم فرق داره. ما دو جور متفاوت بزرگ شدیم. دو جوری که نه تو میتونی شبیه من باشی، نه من شبیه تو.. میدونم اونقدر قوی و مستقل هستی که روی پای خودت باشی و آینده خوشحالی برای خودت بسازی. من هم به آفرین رو دوست دارم. میدونم خودت حدس زده بودی. ولی اون قبول نمیکرد. چون اول اشناییمون ک هنوز حسی هم بینمون نبود براش از تو گفته بودم. و اون فکر میکرد داره میاد بین من و تو.. حالا که مدتهاست همه چی بین ما تموم شده بالاخره تونستم قانعش کنم.. من دارم از این مرحله از زندگیم میگذرم و ازونجایی که هنوزم گاهی با هم در تماس بودیم، وظیفه خودم دونستم به تو هم خبر بدم. امیدوارم تو هم از اینجا به بعد مث سابق موفق و خوشحال باشی. خدانگهدارت

این رو هم فرستاد برای لوسی

نگاهی به من گرد

لبخند زدم

حالم خیلی بهتر بود و ازش ممنون بودم که ترتیب این جلسه رو داده بود

حس خوبی داشتم

هم به وضعیت فعلیمون، هم به آینده..

صدای مسیج گوشیش اومد

ناخوداگاه گفتم:

-      چه سریع. یعنی ناراحت شده؟

آرش جواب داد:

-      کاش انقدری که تو نگران ناراحت نشدن بقیه ای، بقیه هم حواسشون به ناراحت نکردن تو بود

گوشیش رو باز کرد

مرضیه بود

نوشته بود:

-      اوکی. خوش باشین. بای!

من گفتم:

-      اوه اوه

آرش جواب داد:

-      حتی تکنیک مشاور هم روی این دختر جواب نمیده

گوشیش رو گذاشت توی جیبش و دستم رو گرفت

کنار گوشم گفت:

-      به دوره جدید زندگیمون خوش اومدی به آفرینم!


Report Page