115

115


#نگاریسم 

#۱۱۵

سعید با دهن باز نگاهم کرد و گفت

- اوه اوه نگار تو از اونایی که گیر میدن ؟ بهت نمیاد 

با اخم نگاهش کردمو گفتم

- گیر الکی ندادم که !

خندید و گفت 

- خب من که برات گفتم قضیه چیه ؟! توضیح بدم باز؟

- دقیقا جواب این سوال هامو بده . بعدم این چند روز چرا نیومدی سمتم؟

سعید ساکت شد 

نگاهش کردم

پیچید تو یه پارکینگ عمومی و گفت 

- نگار ... واقعیت اینه که ... من این چند روز داشتم با خودم فکر میکردم آماده تعهد هستم یا نه . 

با تعجب نگاهش کردم

اما اون نگاهم نکرد و گفت

- حرفام عین حقیقته! ما همه یه روتین زندگی داستیم. منم داشتم. مهمونی پارتی خوش گذرونی! حالا دختریم پا داد مثل مارال که دیدی کنارش توش میگذرونم ! 

نمیدونستم از رک بودن سعید خوشحال باشم یا ناراحت

چون مغزم تو صدم ثانیه شروع کرد به تصویر سازی سعید و دخترای دیگه ! 

سعید گفت 

- مریم که پیام داد منو به فکر برد. که من دارم چکار میکنم ! دنبال یه دخترم که اهل این جور چیزا نیست و حتی اگه اهلش هم بود من نمیتونستم تحمل کنم 

با این حرف برگشت سمتمو گفت

- من اصلا نمیتونم فکرشو کنم تو با کسی جز من بخندی! پس نباید با کسی جز تو بخندم ! 

مکث کرد

نفس عمیق کشیدو گفت

- این سه روز داشتم به همین فکر میکردم، که میتونم اینجوری باشم یا نه!

لبخند زد 

سعید خیلی با اعتماد به نفس بود 

خیلی راحت اعتراف کرد

و حالا داشت لبخند میزد

اونوقت من ...

سرمو انداختم پائین 

سعید بازومو نوازش وار دست کشید 

درگیر دوتا حس متضاد بودم.لذت از لمس سعید یا برگشت تمام حس های گذشته

اما قبل اینکه من بخوام چیزی بگم کسی کوبید به ماشین

Report Page