114

114

Behaaffarin

مشاور ادامه داد:

-      عزیزم. میخوای چیزی بگی؟

خندم گرفته بود

با خودم فکر کردم: راجع به چی قراره حرف بزنم؟ و همینو به زبون آوردم

مشاور یکم اخم هاش رو توی هم کشید

رو به آرش گفت:

-      دوستت خبر نداره جرا اینجایین؟

آرش سری تکون داد

مشاور عجبی گفت و لیوان چایش رو برداشت

بازم رو به آرش گفت:

-      این کارت درست نیست. نباید توی عمل انجام شده قرارش بدی

خیلی داشتم جلوی خودم رو میگرفتم که دعوایی رو شروع نکنم

کمی سکوت برقرار شد تا بالاخره مشاور گفت:

-      آرش جان با من صحبت کرده. امروز واقعا قرار بود پایان نامه مادرش رو بیاره. اما خواست که راجع به مشکلی که بین شما دوتا هست هم صحبت کوتاهی داشته باشیم

با پوزخند گفتم:

-      عجیبه! من اصلا نمیدونستم مشکلی بینمون هست!

مشاور با آرامشی اعصاب خرد کن گفت:

-      عزیزم ببین، آرش به شما علاقه داره. من نمیتونم بگم این عشقه، یا حتی یه دوست داشتن سالم، چون خودمم نمیدونم.. شما به جلسات مشاوره بیشتری نیاز دارین تا بتونیم ریشه این احساسات رو شناسایی کنیم.

کمی مکث کرد و دوباره ادامه داد:

-      آرش از روابط بدون بندوباری که در گذشته ش داشته پشیمونه. میخواد که رویه اش رو عوض کنه. من اصلا نمیگم که کار ساده ایه. ولی اگه شماهم بش علاقه داشته باشی، انجام دادن این کار دوتاییش آسون تره یا تنهایی

حالا نگاه جفتشون روی من بود

عصبانیتم کم کم داشت محو میشد

با خودم گفتم واثعا فرصت خوبیه

که تکلیف این شرایط مشخص شه

میدونستم که منم به آرش علاقه دارم

ولی خودمم سردرگم بودم

حالا که یه مشاور هست که میتونه کمک کنه، چرا این راه رو پس بزنم

منم شروع کردم از احساساتم گفتم

از چیزایی که این مدت از آزش دیده بودم

مسائلی که راجع بهش دوست داشتم

مسائلی که دوست نداشتم..

اینجا جزئیات بقیه جلسه مشاوره رو نمینویسم

چون هر راهنمایی و کمکی که از مشاور و روانشناس برای روابطمون یا مشکلات شخصیمون میگیریم، مختص شرایط خودمونه

نمیخوام با نوشتنش ناخواسته خط مشی برای دیگران مشخص کنم..

اما این جلسه تقریبا نتیجه مثبتی داشت

در نهایت تصمیم گرفتیم که این رابطه رو شروع کنیم

البته زیرنظر خانم دکتر و با جلسات مستمر

اتفاقی که هیچوقت نیفتاد : ))


سلام بچه ها

به شدت گردن درد دارم و برای همین پارت کوتاه شده

مرسی که درکم میکنین

💜

Report Page