114
سرمو انداختم پایین
صحبت کردن با یه مرد دراین مورد واقعا سخت بود
کاش مشاور خانوم انتخاب کرده بودم
ماهان چیزی نگفت تاخودم آماده ی حرف زدن بشم
+...داریم...ولی نه کامل
لب گزیدم و ادامه دادم
+...اون خیلی تحت فشاره ومنواصلا مجبور به رابطه نمیکنه
نمیدونستم دیگه چطور بگم که متوجه شه
ماهان چیزی روی کاغذ نوشت و گفت
-...خودت چی دلت نمیخواد باهاش باشی ؟
دلم نمیخواست?
من حتی بافکر بهش همه ی بدنم داغ میشد
دلم زیرورو میشد
سرتکون دادم مشغول بازی با شالم شدم و گفتم
+...میخواد مشکل منم همینه
بهش نگاه نکردم تابتونم حرفمو کامل کنم
+...حتی وقتی دستش بهم میخوره بدون قصد بازم من حالم خراب میشه به لمسش حساس شدم انقدر که دلم میخواد خودمو ازش دور کنم
-...وقتی لمست میکنه چجوری میشی ؟ هرحسی داری بهم بگو باید بدونم
چشمام رو بستم و به محمد فکر کردم
+...تودلم داغ میشه زیردلم تیر میکشه نفسم تند میشه
-...خوبه پس بدنت بهش اشتیاق داره پس چرا رابطه ی کامل ندارین؟
واقعا حرف زدن با یه مرد سخت بود انقدر خودمو از خجالت جمع کرده بودم همه ی بدنم درد میکرد
+...من از رابطه ی کامل میترسم فقط میتونم در حد معاشقه باهاش باشم نمیدونم چطور بگم یعنی حتی اگه تواوج باشم و بخایم رابطه ی کامل برقرار کنیم در لحظه بدنم قفل میشه سرد میشم و حالم بد میشه
-...این بخاطر رابطه ای هست که باهمسر سابقت داشتی باید کم کم پیش برین نباید یهویی ویه شبه بخوای حلش کنی چون ممکنه بدنت واکنش خیلی بدی نشون بده و همه چی سخت تر شه
+...چقدر طول میکشه که این وضعیت درست شه؟