114

114


114

قلبم یه لحظه ایستادو بلند تر گفتم هانا 

به سمتش خیز برداشتم که شوکه چشم هاشو باز کردو ترسیده نگاهم کرد 

بدون توجه به این نگاهش بغلش کردمو موهاشو نفس عمیق کشیدم

هانا با شوک گفت 

- عثمان... حسابی منو ترسوندی ... چی شده ؟

تو بغلم بلندش کردم

به سمت تخت بردمش و گفتم 

- هیچی از بس اتفاقات ترسناک افتاد یه لحظه فکر کردم چیزیت شده

هانا رو رو تخت گذاشتم

خندیدو گفت 

- من چیزیم نبود اما با داد تو یه سکته ناقص زدم 

خندیدم و خم شدم روش

آروم لبشو بوسیدمو در حالی که بدنمو رو بدنش قرار میدادم گفتم 

- بزار پس خوبت کنم 

دستشو نوازش وار رو صورتم کشیدو آروم برد تو موهام و گفت 

- اگه بهت بگم باشه برای بعد ازم ناراحت میشی ؟

اصلا انتظار این حرفو از هانا نداشتم

دیشب به سختی مقاومت کردمو فکر نیکردم امروز قراره هانا رو داشته باشم 

اما آروم از رو هانا کنار رفتمو گفتم 

- ناراحت رو نمیدونم اما مسلما به خواسته ات احترام میذارم

با این حرف به سمت سرویس رفتم و گفتم 

- من میرم یه دوش بگیرم 

منتظر نموندم هانا جواب بده.

وارد سرویس شدمو درو بستم 

نفس خسته ای کشیدمو لباس هامو بیرون آوردم . آب دوش رو تنظیم کردمو زیر دوش رفتم

واقعا ذهن و جسمم خسته بود . سرمو به سمت بالا گرفتمو قطرات گگرم آب صورتمو نوازش کرد 

دست ظریف هانا دور کمرم حلقه شدو در حالی که از پشت بغلم میکردم آروم گفت 

- من ازت پرسیدم ... اگه بگم ... نگفتم که رفتی ...

لبخند زدمو برگشتم سمتش


سلام دوستان

دو قسمت دیگه وارث تمومه.

اگر دلتون خواست فایل هانا عروس شیخ و وارث شیخ رو داشته باشین میتونین تا آخر هفته با پنجاه درصد تخفیف این دوتا فایلو تهیه کنین. فقط تا آخر هفته 👇👇👇

https://t.me/mynovelsell/745

Report Page