1128

1128


سلام خوشگلا. امروز قراره از ظهر امیسا بره شرکت باباش ..

اگه رفتو من وقت پیدا کردم براتون شب هم پارت میذارم حتما 🥳💕💜

1128

خندیدمو گفتم 

- فکر کردم پدر شدی شیطنتت آروم شده اما هنوز مثل قبلی که 

نیما مغرورانه نگاهم کردو گفت

- خوبه دیگه . باید از خدات هم باشه . مردم کلی قرص تقویتی میخورن تا یکم داغ شن 

- خب تو هم باید یخ بخوری یکم آتیشت کم شه دیگه 

نیما خندیدو گفت 

- ببین قدر نمیدونی ... آتیش داغ من کلی طرفدار داره

ابرو بالا دادم

جدی و متعجب نگاهش کردم

باز وسط شوخی زد جاده خاکی

درسته شوخی میکنیم 

اما این حرف از نظر من حی شوخیش هم زشت بود

متوجه شدو آروم گفت 

- معذرت میخوام... منظور بد نگیر 

- معنی خوبی نداره این حرف نیما... اما تو هی از این حرفا میزنی

- حساس نشو... یه چی گفتم بخندیم

- یه چیز خوب بگو لطفا 

- باشه اینجوری نگاه نکن نطقم کور میشه

- الان کور شده وضعت اینه؟

نیما باز خندیدو گفت 

- بنفشه به خدا نمیذارم امشب اخم و تخم کنی... ذوق دارم برا امشب ضد حال نزن 

خندیدمو هیچی نگفتم

واقعا دلم نمی اومد بهش ضد حال بزنم

نیما که دید آروم شدم با شیطنت گفت 

- خب حالا بگو ببینم برای امشب پوزیشن درخواستی هم داری؟

محکم کوبیدم به بازوشو گفتم

- ای خدا چقدر تو پر روئی یه جور رفتار میکنی انگار چند ماهه رابطه نداشتیم الان انقدر ذوق داری

با نیش باز گفت 

- دل وس ( تیکه شمالیه یعنی دل سیر) که نداشتیم . همش یه گیری بوده

خندیدمو گفتم 

- امشبم شک دارم هیچ گیری نباشه . از زندگی بعیده به ما حال بده

اما انگار با عقد نیاز طلسم زندگی ما شکسته بود

چون وقتی رسیدیم هیچ اتفاق عجیبی نیفتاد

وقتی تو اتاق تنها شدیم همش منتظر بودم یکی زنگ بزنه یا در بزنن اما هیچ کس خبری از ما نگرفت

وقتی آروم آروم و با بوسه هامون لباس هامون محو شد هم هیچ اتفاق عجیبی نیفتاد 

حتی نیما هم حسش مثل من بود 

وسط بوسه هامون از من جدا شدو گفت

- نکنه همش خوابه 

خندیدمو دوباره بوسیدمش

تو گوشش گفتم

- اگر خوابه هم بزار لذت ببریم

و واقعا شب لذت بخشی بود

تو آرامش و با خیال راحت تا دم صبح مشغول هم بودیم 

انقدر که آخر من از خستگی بهوش شدمو وقتی نیما صدام زد فکر کردم تازه خوابم برده

اما سه ساعت بود خوابیده بودم 

بلند شدیمو زود راه افتادیم تا به امیسا قبل بیدار شدنش برسیم.

تو راه تو چرت بودم که نیما گفت

- راستی پریودت کیه بنفشه ؟ 

مشکوک نگاهش کردم

چون دیشب هر سه بار کاندوم گذاشته بودو خودم حواسم بود 

بهم نگاه نکردو گفت 

- نزدیکه نه ؟

- آره... احتمالا ۵ روز دیگه

- چطور ؟ 

- همینجوری.

- واقعا انتظار داری باور کنم همینجوری پرسیدی ؟ 

نیما بازم نگاهم نکردو گفت 

- صبح کاندمارو داشتم جگع میکردم دیدم یکیش خالی شده ... احتمالا پاره شده بود دیشب ...

Report Page