1121
1121
شبیه فیلم کمدی بود
همه سالن رفت تو هم همه
خواهر داماد گذاشت از مجلس رفت بیرون
یه دختر دیگه بدو بدو پست سرش رفت
هم همه بلند تر شد
عمه عصبانی بلند شد
داماد سریع گفت
- آقا بخون دیگه
نیما عمه رو نشوند
نیاز قشنگ آماده بود بزنه زیر گریه
با تینکه منو خیلی اذیت کرده بودن
اما دلم براش سوخت
عاقد خوندو نیاز بله داد
کل کشیدنو و امضا کردن
وقت کادو دادن شد و نیاز عمه رو ول کرد
عمه مثل تیر رها شده از ترکش تند تر از عصاش خودشو رسید به داماد
نمیدونستم داره چی میگه اما حدس میزدم راجع به خواهرش و اون فیلمی که اومد داره غر میزنه
رو به نیما گفتم
- خواهر دامادم یه نمونه از نیاز برای ماست ها
- اوه بدتر ... نیاز دختر عمه من بود این خواهر داماده ! خواهر یکی یه دونه اش
با تاسف سری تکون دادمو گفتم
- بیخود نیست میگن دنیا دار مکافاته
نیما خندیدو گفت
- نیست بابا اگر دار مکافات بود الان باید یه عمه هم این پسره ملک آرا داشت
صدای مامان نیما باعث شد برگردیم سمتش که گفت
- عمه نداره اما یه خاله داره از اون سلیطه ها. اوناش نگاه کنین
نگاه کردیمو لبمو گاز گرفتم تا بلند نخندم
یه خانمی که انگار از تو ظرف رنگ طلایی در اومده بود به سمت عروس و داماد میرفت
یه پیراهن طلایی تنش بود
موهای دکلره شده و طلاییش یه شینین گنده رو سرش بودو انقدر طلا به خودش آویزون کرده بود شبیه سینی طلا فروشا شده بود
با ناز و عشوه اومد جلو با داماد سلام و رو بوسی و تبریک و کادو
اما به عروس محل ندادو رفت
خنده ام رو خوردم
خب خوبه یکم دلم خنک شد
سریع به عمه نگاه کردم
شبیه لبو شده بود
نیما گفت
کبود شدن گردن و لب ها چیز عجیبی نیست وقتی با دنیل آندو تو رابطه باشی . مردی که فانتزی های رابطه زیادی تو سرش داره .
اما وقتی دانشجو دنیل هم باشی ! کار خیلی سخت تر میشه ... چون حالا هیچ حد و مرزی برای شیطنت های دنیل وجود نداره ...
اگه دنبال یه رمان بزرگسالان بدون سانسور هستی #مقبره_لیا رو از دست نده. کاملا بدون سانسور و با لحظات ناب دو نفره