11:11

11:11

XHdie

ساعت یازده و یازده دقیقست

وقتی که وقت زیادی نمونده که روز تموم بشه

وقتی که ما آرزو میکردیم و میخندیدیم

همه چی منو یاد تو میندازه


باد درست مثل قلب تو سرده

وقتی پنجره رو باز میکنم تو داخل میوزی

وقتی این زمان بگذره

این جدایی تموم میشه؟

فراموشت میکنم؟


- همه چی جاشونو پیدا میکنن و میرن

تو همه چیز منو گرفتی و رفتی

ولی درست مثل دوتا عقربه ساعت تو قلبم

من هنوز یه جا ایستادم

نا نا نا نا

من باور دارم که ازت میگذرم


تو تقویم

زمانی که ما از خیلی وقت پیش برنامه ریزی کرده بودیم


حدس میزنم منم باید پاکش کنم، بعد از مدتی

اتفاق بزرگی نمیفته


- تکرار


مثل یه گل غریبه که بین دو فصل شکوفه میده

مثل ستاره ی صبح که بین دوروز وایستاده

همه اینا یه روزی میگذرن


همه چی جاشونو پیدا میکنن و برمیگردن

پس من بلاخره میخندم جوری که انگار

هیچ اتفاقی نیفتاده

صدا کردن اسمت دیگه اونقدر مثل الان اذیتم نمیکنه

نانا نانانا

من باور دارم که ازت میگذرم

نانانانانانا

من باور دارم که ازت میگذرم

Report Page