110

110


ببخشید دوستان ربات تلگراف قاطی کرده امروز لینک پارتو درست نمیکرد براتون


#نگاریسم‌ 

#۱۱۰

با سر اشاره کرد نمیای؟ 

فقط نگاهش کردم 

گل رو به سمتش گرفتمو گفتم

- خیلی قشنگه سعید اما ما قهر نبودیم. ما فقط راهمون از هم جداست

خودشو عقب کشید و گل رو نگرفت و گفت 

- برآی تو گرفتم جدا هر بحثی درست نیست بهم پس بدی 

گل هارو نگاه کردم

بو کردم و گفتم 

- باشه مرسی . پس دیگه حرفی نمیمونه 

خواستم برم که سعید گفت 

- میدونم پیام های الهه رو خوندی ...

خشک شدم 

سعید گفت 

- بیا بشینیم حداقل من خودمو توضیح بدم 

نفس عمیقی کشیدم و برگشتم سمت سعید

دست به سینه ایستاده بود و گفتم

- چرا خودتو توضیح بدی . سعید این زندگیه توئه . 

پرید وسط حرفم و گفت

- تو هم نمیخوای بخشی از زندگی من باشی ؟ 

از حرفش جا خوردم

میتونستم بگم نه و برم

اما میدونستم بعد پشیمون میشم

برای همین گفتم

- رایتش اگه تا اینجا چیزی که ازت دیدم حقیقت واقعی زندگیت بوده باشه دوست داشتم بیشتر همو بشناسیم و این فرصتو به هم بدیم . اما با دیدن پیام الهه حس میکنم راهمون خیلی از هم جداست 

رد ناراحتی تو چشم های سعید نشست و گفت 

- بیا بشین حرف بزنیم نگار . خواهش میکنم 

معذب شدم 

آروم گفتم.

- باشه... فقط بگو اون شب رفتی پیش الهه یا نه ؟ 

ابروهای سعید بالا رفت 

اما جواب نداد

با تاسف سر تکون دادم که گفت

- رفتم نگار اما باور کن نموندم. بیا بشین حرف بزنیم 

پاهام قفل شده بود به زمین

سعید دستمو گرفتو انگار برق به من وصل شد

Report Page