11-12

11-12


#پارت۱۱


نفسشو بیرون دادو چیزی نگفت، تمیز شده بود و جذابترم شده بود رو صندلی نشوندمش 

_اینجا بشین موهاتو خشک کنم 

_خودم میتونی 

همینطور که شونه رو از میز میذاشتم یا تحکم گفتم : هنوز یاد نگرفتی رو حرف من حرف نزنی؟!


لباشو جلو داد و چیزی نگفت طره ایی ازموهاشو تو دستم گرفتم مشغول شونه زدن و خشک شدن موهاش شدم. بعد از تموم شدنش موهاشو بافتم و از تو کمد یه مانتو ابی رنگ و یه شال ابی رنگم 

بیرون اوردم 

_ بیا بپوش بریم بیرون 


_باجه 

بعد از اماده شدنش از خونه زدیم بیردن به مرکز خرید رفتیم! اونجا کلی لباس واسش گرفتم از لباس مهمونی بگیر تا لباس خواب و... اونم کلی ذوق میکرد 

چندتا اسباب بازیم گرفت هر چی میگفتم تو بزرگ شدی میخوای چیکار با بغض جوابمو میداد 


که هرشب ارزو داشته از اینا داشته باشه و منم دلم نیومد حرفی بزنم و براش خریدم 


شامم بیرون خوردیم برگشتیم! حدود ساعت ۱۱ شب به خونه برگشتیم انقدر خسته بود که نمیتونست راه بره 

در رو بستم یه سری از وسایلو برداشتم و به سمت اتاق رفتم که با چشمای نیمه بازپرسید 


_ کجا بخوابم ؟!

_تو اتاق من رو تختم 

_رو تخت ؟!

_ اره دیگه 

_ اخه من بلد نیستم رو تخت بخوابم 

کلافه پوفی کشیدم: دنبال من بیا 

وسایلو زمین گذاشتم : اول لباستو در بیار 

سری تکون داد و شروع کرد به دراوردن لباساش با دیدن بدن برهــنه ش...


#پارت۱۲


با دیدن بدن برهنش اب دهنمو پر صدا قورت دادم و رو تخت خوابوندمش 

_موافقی یکم لیموهاتو بخورم ؟!


ذوی زده سرشو تکون داد : اره عمویی بخور 

لبخندی زدم و خم شدم نوک لیموهاشو به دندون گرفتم و شروع کردم به خوردن صداش بالا رفته بود و معلوم بود داره لذت میبره 


 یکم اون یکی لیموشم خوردم و اخر رفتم پایین تا رسیدن به پایین تنــہ ش تو چشماش نگاه کردم که پرسید : اونجا رو چیکار داری؟!


_میخوام اینجا رو هم بخورم 


یهو چشماش گرد شد : وااای نهههه اونجاش بده 

ابرویی بالا انداختم : چطور؟!


_اخه از اونجا خون میاد نمیخوام بخوری 

قهقه ایی سردادم : حالا که خون نیومده میخورم هوم؟!


گیج نگاهم کرد چیزی نگفتم ! برام جالب بود این دختر بی خانمان چطور از رابطه چیزی نمیدونه 


 به هر حال تموم عمرشو با پسرا بزرگ شده یعنی حتی یه نفرم اونو دستمالی نکرده؟!

بیخیال فکر کردن شدم و شـورتـشو پایین کشیدم 


با دیدن هلوهاش اب دهنمو پرصدا قورت دادم فوق العاده بود ...عالی بود.. صورتی رنگ و خوشگل دل ادمو اب میکرد 

_وروجک هلوت خیلی خوشگله 


_لیموهام بیشتر دوست دارم 

_چرا؟!

_چون ازشون خون نمیاد ولی هلوم حدود یک ساله هرماه ازش خون میاد 

یه اهان گفتم، خم شدم و لیسی به هلوهاش زدم امم طعمش عالی بود 

یکم که خوردم سرمو بلند کردم لباسای خودمم دراورد 

رو تخت کنارش نشستم 

_بیا یکم ابنباتمو بخور 

یه هورا گفت و اومد وسط پام نشست

Report Page