11

11

رمان تبدیل شده به قلم ملودی

سلام خوشگلا. ممکنه برا آدم یه روز کار پیش بیاد نرسه پارت بزاره .‌اونوقت اگه نرسم فرداش جبران میکنم. یا پارت طولانی میکنم یا دوتا میذادم مثل امروز که هم صبح گذاشتم هم الان. پس لطفا صبور و مهربون باشین. همه مثل همیم دیگا نمیدونیم چی پیش میاد که. فداتون ملودی



مری با تردید گفت

- تازه از رگ بروس... خودت میدونه فقط اون خونه که همه نتایجش کامله 

نفس عصبی بیرون دادمو گفت

- باشه... امشب سعی میکنم برات بیارم

اینو گفتمو برگشتم سمت دفتر کارم

جک کل برنامه ریزی های مارو بهم ریخت ... 

تام جلوی دفترم ایستاده بود . 

با دیدنم گفت

- هیچکس دیگه گزارش نشده که مرده باشه... من فکر میکنم تبدیل جک درست انجام نشده بود که اینجوری بدنش منهدم شد 

اخمی کردمو نشستم پشت میزم

تبدیل جک هیچ مشکلی نداشت

اما نمیخواستم کسی جز خودمو مری فعلا از شک من به خون اون دختر خبردار بشه

برای همین گفتم

- کافیه تو حدس نزنی بهتره ... یکی از دخترای تازه نفس بفرست اتاق خوابم... هارد دیتا بیس هویت افرادم بفرست میخوام یه چیزی رو چک کنم 

تام چشمی گفتو از اتاق بیرون رفت

باید خون میخوردم تا وقتی بوی خون اون دختر بهم میرسه تحریک نشم

باید رابطه هم میداشتم تا بدنش منو تحریک نکنه

اگه امشبم بخواد مثل دیشب لخت بخوابه کارم سخت میشه 

تام با هارد اطلاعات اومدو گفت

- دنبال کی میگردی رئیس

اخمی کردم بهشو گفتم

- اگه میدونستم کیه که اینجا دنبالش نمیگشتم 

هاج و واج نگاهم کرد که گفتم

- دخترو فرستادی؟

سریع گفت 

- استفانی منتظر شماست 

اخم کردمو گفتم 

- اگه استفانی رو میخواستم خودم میگفتم ... یه دختر جدید بفرست... کم شن ...

تام زیر لب الانس گفت و از اتاق رفت بیرون

این بشر خیلی بچه بود. تو تبدیلش اشتباه کردم

اما وفادار ترین گزینه من بود 

تام شاید هم سن اون دختر بود 

با این فکر نمیدونم چرا یهو عصبی شدم 

انگار قرار بود رابطه ای بین تام و اون دختر شکل بگیره...

اخم کردم تا این افکار از ذهنم خارج شه

اصلا بگیره... به من چه ...

هاردو وصل کردم به لپ تاپم و توش سرچ کردم

لیست دانشجوهای دختر کالج محلی رو پیدا کردم 

کالج کوپیکی بودو با کمی بالا پائین عکس ها پیداش کردم

چهره اش از ذهنم پاک نمیشد 

کیت کامبرتون ... پس توئی ... کوچولو خوشبو ...

اطلاعات دیگه ای ازش نبود

جز اینکه 20 سالشه و سال دوم دانشگاهشه ...

بلند شدمو به سمت اتاق خوابم رفتم 

امیدوارم این دختر که تام برام آورده مثل کیت باشه... 

نرم و خوشبو ...

با این فکر در اتاقو باز کردم 

دختر روی تختم سریع برگشت سمتم ...

لعنتی... یه بلوند برنزه بود ...

سر تا پاشو نگاه کردمو گفتم

- اولین بارته اومدی اتاق من ؟

سریع گفت 

- کلا اولین بارمه قربان ...

مشکوک نگاهش کردم . یه پیراهن حریر فقط تنش بود 

به پاهاش اشاره کردمو گفتم 

- باز کن ببینم

Report Page