11_

11_


#پارت11

#قلبی‌برای‌عاشقی


شماره ی روژان ازش گرفتم و با روژان تماس گرفتم. اینم بگم که کرمم گرفته بود و بهش نگفتم که خواهر ژیارم 


میخواستم امتحانش کنم بییینم چه جور دختریه! دیگه هر جور که بود باهاش دوست شدم 

به نظر دختر خوبی میومد 

از عکسش خیلی نازتر بود 


بعد از دو سه روز قرار بود بریم همو بییینیم. یه خورده باهم صمیمی شده بودیم 

به ژیار هم گفتم بهش نگه 


که من خواهرشم. اونم بعد از کلی سوال پرسیدن قبول کرد  

ازش خوشم اومد و بعد از دیدارمون بیشتر باهم صمیمی شدیم.  


دو هفته ایی میشد که باهم حرف میزدیم و روژین هنوز اسمی از ژیار نبرده بود 

منم امروز میخواستم اخرین تیر خلاصی رو بزنم.


تو یه کافه ی شیک قرار گذاشتیم و بعد از سفارش پیتزا با خنده رو به روژان گفتم 


_میدونی من دوتا داداش دارم؟!


سرشو بلند کرد : اره گفته بودی!


خندیدم : میدونی برادر بزرگم وقت زن گرفتنشه؟!

خندید : بسلامتی 


به جلو خم شدم : میخوام تورو با داداشم اشنا کنم.  

اخمی کرد : واسه چی؟!

ریز خندیدم : چون که میخوام زن داداشم شی!


صاف نشست :نمیتونم.

ابرویی بالا انداختم :چرا؟!


_چون ... چون من یکی دیگه رو دوست دارم.

ابرویی بالا انداختم : جدی؟؟؟


سرشو تکون داد: بله 


لبخند مرموزی رو لبم نشست : ولی بیا یه بارم که شده داداشمو بیین شاید ازش خوشت باید 


خواست مخالفت کنه که نذاشتم و سریع گوشیمو روشن کردم و  رفتم تو گالری و یه عکس جذاب از ژیار رو نشونش دادم 


_بیا اینم داداش من 

گوشی رو ازم گرفت با دیدن عکس ژیار چشماش گرد شد.

Report Page