انجمن دانشجویان ایران اسلامی

انجمن دانشجویان ایران اسلامی

حسام امین‌محلاتی
🔻در اهمیت دفاع از حوزه‌های خصوصی زندگی


مشت سرکوب آزادی بیان؛ نمادی از تعرض قدرت به حوزه خصوصی افراد


🔸همه کم و بیش درباره سازمان امنیتی مبهم، مخوف و در عین حال عریض و طویل کشورهای بلوک شرق قرن بیستمی شنیده یا خوانده‌ایم. این سازمان‌ها که بر خلاف اسمشان (پلیس مخفی)، خیلی هم مخفی نبوده‌اند، مسئولیت اساسی حفظ نظم موجود و قدرت حاکمان نظام سیاسی را از طریق جلوگیری از جریان یافتن آزاد اطلاعات و اخبار و محدود ساختن آزادی بیان برعهده داشتند. فضای آن روزهای کشورهای بلوک شرق در آثار متعددی قابل فهم است. رمان‌های فلسفی-سیاسی «کوندرا» یا آثار سینمایی متاخری مثل فیلم «زندگی دیگران»، هر یک از منظری سعی در ترسیم و باگویی آن روزها دارند. 

البته این آثار شاید در فضایی سینماتیک-دراماتیک سعی در جذب و بیش‌تر درگیر کردن مخاطب داشته باشند، اما اصل و اساس وجود «پلیس مخفی» مقوله‌ای غیرقابل چشم‌پوشی در تاریخ است.


🔹با نیم‌نگاهی به آن نظام‌ها، تو گویی حکمرانانش همیشه بیم آن داشته‌اند که با تیغ تیز اعتراض مردم مورد هجمه قرار بگیرند. انگار در مواجهه با مسئله‌های سخت، شبیه کودکی که جواب سوال را نمی‌داند، تصمیم به ندیدن و رد شدن از آن سوال می‌گیرند. اما چون اینجا مسئولیت یک نظام سیاسی در حد آن دانش‌آموز نبوده و هم مردم به مراتب سخت‌گیرتر از یک معلم هستند، ساختار دیگری باید جهت بقای آن نظام تعبیه شود. ساز و کاری که به‌واسطه آن، مردم کاستی‌های موجود را ندیده و آن اندک افرادی نیز که موفق به شکافتن پرده‌های فریب و دروغ شده‌اند، به‌سان بیماری مسری از دیگران جدا گردند.

یکی از دلایل تاسیس «پلیس مخفی» تامین همین کارویژه بوده‌است. کارویژه‌های دیگری نیز البته بسته به شرایط خاص هر نظام نیز برای این سازمان تعریف می‌شده است. اما وجود چاشنی‌ای به‌نام «ایدئولوژی» اشتراک بین تقریبا تمامی این کارویژه‌هاست: که ذات تمام نظام‌های توتالیتر و حتی پساتوتالیتر، وجود یک ایدئولوژی مقدس است؛ چنان‌که هاول در اثر معروفش،«قدرت بی‌قدرتان»، می‌گوید: «نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس می‌کند. اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکش‌های ایدئولوژیک.»

🔸تصور رایج حکومت‌های توتالیتر این است که راه کسب محبوبیت نزد عامه مردم، نمایاندن یک وجهه یا ظاهر مطلوب است. این باور اساسی حاکمان مذکور تا جایی پیش می‌رود که اقدام به تاسیس دستگاه عریض و طویل تبلیغاتی‌ای نموده (گاهی بسیار عظیم، مثل وزارت پروپاگاندا) تا با جادوی کلمات و شگردهای روانشناسانه، در باور عوام این‌گونه القا نمایند که حاکمِ بزرگ، همچون پدری دلسوز همیشه به فکر مردم است و دستگاه سیاسی موجود، اساسا فرزانه‌ترین و خدمت‌گزارترین دستگاهی است که می‌تواند وجود داشته باشد. تجسم ظاهری این دستگاه تبلیغاتی هم بسته به زمان متنوع است. زمانی، جارچی‌ها با باگو کردن الطاف و بزرگواری‌های سلطان و امیر و خان در کوچه‌ها با ادبیاتی چاپلوسانه، به مردم حس سپاسگزاری از حاکمشان را القا می‌کردند. بعدتر ابزارهای مدرن‌تری پا به میدان گذاشتند: رادیو، تلویزویون، روزنامه و دیگر رسانه‌های غیرمستقل و وابسته به حکومت.



🔹اما هرچه فناوری و شبکه‌های ارتباطی بین مردم گسترده‌تر می‌شود، به همان نسبت کنترل و نظارت پلیس مخفی‌ها بر افکار مردم رو به افول می‌گذارد. نظارت (به معنای کلاسیک آن؛ چیزی که مورد نظر پلیس مخفی هاست) بر شبکه‌ای با کمیت تمام افراد جهان، نیاز به نیروی کاری دقیقا به همان وسعت دارد که تحققش کمی دور از ذهن است. فارغ از محدودیت‌های تکنولوژیک این مقوله، مسئله رعایت جسم قانون هم عامل محدود کننده‌ی دیگری برای پلیس مخفی هاست. این موضوع، علی‌الخصوص برای حکومت‌های پساتوتالیتر که نیاز به کسب مشروعیت از راه تظاهر به رعایت جسم قانون (نه روح آن) دارند، به خودی خود چالشی بزرگ‌تر از موضوع اول است. شگرد معمول این حکومت‌ها برای اعمال بی‌واسطه قدرت بر مردم ـ به گونه‌ای که از آن نتوان تفسیری تمامیت‌خواهانه ارائه داد ـ تدوین قوانین نظارتی سفت و سخت بر حوزه عمومی است. شاید بگوییم قسمت بزرگی از آزادی‌های افراد در واقع در حوزه‌ی خصوصی تعریف می‌شوند و بنابر این، دخالت حکومت در حوزه عمومی نمی‌تواند تاثیر شگرفی بر انسانیت و اختیار افراد بگذارد. اساسا حکومت توتالیتر با وجود فاکتورهایی نظیر هژمونی ایدئولوژیک، قدرت نظامی و غیره، نیاز چندانی به این حفظ ظاهر ندارد؛ اما رِندی بزرگ در این میان توسط حکام پساتوتالیتر رقم می‌خورد. آن‌جایی که به قول هاول: «حکومت می‌خواهد هر امر خصوصی را تبدیل به امری عمومی کند.»

رندی بزرگ حکومت پساتوتالیتر این است که تفسیرها را از پایه و اساس به نفع خود بازگو می‌کند. ابتدا حوزه‌های فیزیکی خصوصی را عمومی می‌کند؛ سپس رفته‌رفته به سمت عمومی‌سازی حوزه‌های غیرفیزیکی نیز می‌رود. این روند آنقدر عریان پیش می‌رود که تو گویی در نهایت وضعیتی ایجاد شود که شبیه دادگاه‌های تفتیش عقاید قرون وسطایی، عمیق‌ترین نقاط ذهن افراد هم از عمومی‌شدن و به تبعش تعزیر و تنبیه در امان نباشند.

🔸تجاوز به حوزه خصوصی افراد، قطعا و یقینا منحصر و محدود به درون چهاردیواری‌های فیزیکی نخواهد شد. در واقع با تغییر شکل ارتباطات افراد با همدیگر و پیدایش امکانات جدید از قبیل ارتباط در بستر اینترنت و از این قبیل، ولع و علاقه پلیس مخفی‌ها هم به ورود به این عرصه‌ها روز به روز بیش‌تر شده‌است. اقدام به نظارت بر مکالمات خصوصی افراد در بستر اینترنت، کنترل رعایت به‌اصطلاح «هنجارها» توسط اشخاص در فضاهای خصوصی این‌چنینی، سانسور، شانتاژ وقایع و مدیریت منتقدین و اعتراضات از طریق مسدودسازی دسترسی افراد به شبکه‌های ارتباطی نمونه‌هایی کلی از آن جنس عرصه‌ها هستند.

وقوف به این فرآیند، اهمیت کشیدن دیواری محکم بین حوزه عمومی و خصوصی، و مقاومت کردن در برابر تجاوز این پلیس‌های مخفیِ حافظِ منافعِ طبقه‌ی حاکمان را به ما بیش از پیش می‌نمایاند. به تعبیر فیلسوف فرانسوی، ژان ژاک روسو، ناانسان شدن انسان‌ از زمانی آغاز می‌شود که وی اختیاری از آن خود نداشته باشد و قادر نباشد آن‌گونه که آرزو دارد انتخاب و بر طبق آن انتخاب، زندگی کند. در اصل، مقاومت در برابر به تاراج رفتن حوزه‌‌ی خصوصی ـ آن‌هم وقتی یگانه نیروی حاکم بر فضای عمومی زندگی افراد، نه روح قانون، بلکه استفساریه‌ی ناقص و جانب‌دارانه است که توسط حافظان منافع اقلیتی بسیار کوچک صادر شده ـ مقاومت در برابر ورود به زندگی نباتی و در واقع تلاشی است برای چنگ زدن به زندگی؛ زندگی به معنای واقعی و ذاتی آن.


#یادداشت_دانشجویی

🔺🔺🔺🔺🔺🔺

🆔 @ieurmia

Report Page