بررسی فیلم شانس کور
انجمن اسلامی دانشجویان آزاداندیش🔸این فیلم، زندگی جوانی لهستانی به نام ویتک را روایت میکند. داستان فیلم، از آنجا شروع میشود که پدر ویتک در آخرین روزهای حیاتش به او اجازه میدهد که از دانشکده پزشکی انصراف دهد. ویتک از دانشکده پزشکی خارج شده و به سمت ایستگاه قطار میرود تا به ورشو سفر کند؛ این نقطه، آغاز تلاش ویتک برای حرکت از وضعیت تعیین شده به سوی وضعیت تعیین شونده است. در واقع ویتک، نقش اول فیلم، جوانی است که سال ۱۹۸۱ در لهستان زندگی میکرده است. یعنی درست در روزهایی که جریانهای اجتماعی ترقیخواه برای کسب آزادیهای اجتماعی و فردی، تلاش میکنند و یاروزلسکی، دیکتاتور نظامی آن روزهای لهستان، با اعلام حکومت نظامی، سرکوب مخالفان و ایحاد فضای پلیسی، سعی دارد که دوباره سلطه بدون قید و شرط حزب کمونیست را احیا کند. این روزها در لهستان، روزهایی است که امید در جامعه رنگ باخته و خفقان همه جا را فرا گرفته است.
🔹فیلم از سه اپیزود که روایتگر زندگی ویتک، تحت تاثیر سه پیشامد مختلف در ایستگاه قطار است، تشکیل میشود. نقطه آغازین همه این روایتها ایستگاه قطار و سفر به ورشو است و نقطه پایانی همه آنها هم فرودگاه ورشو و سفر به پاریس است؛ در روایت اول فیلم، جوان به قطار میرسد؛ او در قطار با یک کمونیست قدیمی آشنا میشود و به حزب میپیوندد. در همین اثنا، ناخواسته خبرچینی معشوقش را میکند. همین موضوع، رابطهشان را نابود میسازد و او که قرار است برای ماموریت کاری به پاریس برود، مقصدش را به فرودگاه ورشو تغییر میدهد، اما به دلیل اعتصابات و تظاهرات، از سفر باز میماند. در روایت دوم، جوان به قطار نمیرسد؛ با پلیس ایستگاه درگیر شده و در نهایت زندانی میشود. او در زندان، با یک جوان مخالف حکومت آشنا میشود و به جمع مخالفان میپیوندد؛ بعد هم طی یک سوتفاهم، از تشکیلات کنار گذاشته میشود و از سفر به پاریس باز میماند. و در روایت آخر، جوان از قطار باز میماند؛ به همین علت به دانشکده پزشکی باز میگردد و با همکلاسیاش وارد رابطه شده و تشکیل خانواده میدهد. در این روایت، او از دخالت در سیاست اجتناب میکند و زمانی که قرار است برای سفری کاری به پاریس برود، هواپیمایش منفجر شده و کشته میشود.
🔸در این سه روایت مختلف، زندگی این جوان تحت تاثیر اتفاقات متفاوتی قرار میگیرد؛ اتفاقاتی که سرنوشت ویتک جوان را دگرگون میسازد. میتوان گفت عنصر مشترک تمام این سه روایت، ویتک است که تصمیم میگیرد؛ تصمیم میگیرد که اثرگذار باشد. ویتکی که در تمام این سه روایت مختلف، انسان یکسانی است. کارگردان، بسیار ماهرانه، یک انسان را در سه سرنوشت مختلف قرار داده و به تصویر میکشد. در تمامی این سه وضعیت متفاوت، ما همچنان با یک انسان واحد روبه رو هستیم. علیرغم همه جبرهای تحمیل شده سرنوشت، این ویتک است که تصمیم میگیرد، اثر میگذارد و بخشی از وضعیت را خلق میکند.
🔹در روایت اول و در جایی که ویتک، به آسایشگاه ترک اعتیاد میرود تا مددجویان خشمگین را آرام کند، وقتی به این نتیجه میرسد که مطالبات مددجویان بر حق است؛ باز میگردد تا کاری را که فکر می کند درست است و میخواهد را انجام دهد؛ و این در حالی است که او کارش را به اتمام رسانیده و میتواند از مهلکه بگریزد، یا در روایت سوم، زمانی که وی تصمیم گرفته که از سیاست و دردسرهایش اجتناب کند، با درخواست عضویت در حزب موافقت نمیکند و یا علیرغم اطلاع از عواقب سفر به لیبی، وقتی فکر میکند که سفر به آنجا کار درستی است، آن را میپذیرد.
🔸ویتکِ جوانِ فیلمِ کریشتوف کیشلوفسکی، نمونه بارز انسان در جوامع استبدادزده مدرن است که گویی در تمام زندگیش توسط جبرها به سخره گرفته شده و در تلاش است تا زندگیاش چیزی بیشتر از یک سرنوشت اجباری باشد. وینک در تمام این روایتهایی که از روی جبر و برحسب اتفاق جاری شدهاند، تمامقد تلاش میکند تا وضعیتش را تا جایی که میتواند، خودش خلق کند. وجه اشتراک تمامی این روایات این است که ویتک، در نهایت با سرنوشتی تکراری و شکست روبرو میشود، ولی نقطه عطف زندگیاش جایی است که تصمیم میگیرد و عمل میکند؛ جایی که از دانشکده پزشکی خارج میشود تا از یک وضعیت تعیین شده به یک وضعیت تعیین شونده برسد.