109

109


#نگاریسم 

#۱۰۹

میخواستم اگر زنگ زد جوابشو ندم

اما تا شماره اش رو دیدم مثل احمقا پریدم رو گوشی و سریع گفتم

- الو 

سعید گفت

- ئه ... دیبا توئی. اشتباه گرفتم و قطع کرد

هنگ به موبایل نگاه کردم

خاک بر سرت دیبا

ضایع 

خدای سوتی 

با صدای زنگ موبایل از افکار سرزش گرم جدا شدم

سعید بود دوباره

بازم جواب دادم

اما قبل اینکه حرف بزنه گفتم 

- اشتباه گرفتی 

قطع کردم

دوباره زنگ زد

نگاه کردم و جواب ندادم.بازم زنگ زد

اینبار جواب دادم و سعید سریع گفت

- درست گرفتم نگار 

- بله؟

- سلام

- سلام. کجا میخواستی زنگ بزنه شماره منو گرفتی؟

- هیچ جا به خودت خواستم اذیتت کنم

- جدا پس خداحافظ 

- نه نه وایسا ... بیا پائین شرکتتم 

دهنم باز و بسته شد 

بلند شدم

از پنجره نگاه کردم

پراید سعید با خودش کنار مراید که داشت بالا نگاه میکرد

تا منو دید دست تکون دادو گفت

- ها... دیدی... زود بیا پائین .

هنگ برگشتم پشت میزم

گوشیو قطع کردم

واقعا این سعید چش بود؟

وسایلمو جمع کردم و به مسئولم گفتم ده دقیقه زودتر میرم خونه

اونم چیزی نگفتو رفتم پائین 

به جلو در رسیدم سعید نبود

دهنم باز موند

خدایا توبا این بشر چرا اینجوریه

یهو یه نفر از پشت سرم گفت

- سوپرایز 

برگشتم به سمتش

سعید با یه دسته گل ایستاده بود 

دست گل متوسطی بود با گل های رز زرد و سفید و سرخ 

نتونستم لبخند نزنم

گل هارو از سعید گرفتم و گفتم‌

- اینجا چکار میکنی؟

- اومدم آشتی کنون

- مگه قهر بودیم؟

به ماشینش که سمت دیگه پارک کرده بود اشاره ک دو گفت 

- بپر سوار شو حرف می نیم

چشمکی زدو رفت سمت ماشین

اما پاهام تکون نمیخورد

یعنی اون شب رفته

عشق و حالشو کرده

حالا با گل اومده از دل من در بیاره؟

سعید برگشت سمتم

Report Page