108

108


#کوازار

#۱۰۸

ساتی آخر جمله اش رو طوری گفت که قلبم لرزید 

انگار که خطایی از من میدونه و منتظر رو کردن دستمه !

خودمو نباختم 

بی تفاوت به این نزدیکی سام به خودم گفتم

- باشه ... اول بریم سراغ نقاطی که خواستی؟ یو اول کار تو ؟

سام با سر به پسر ها اشاره کرد برن بیرون

اونا هم فرصتو از دست ندادن

مثل برق از کارگاه خارج شدن

ناحداگاه پرسیدم

- راستی ... کوازار چی شد ؟

سام حدی نگاهم کردو گفت

- مسلما جمع شد که الان ما اینجاییم 

اوه اوه 

این جواب نشون میداد سام جدا خیلی عصبانیه!

اما زبونم دست خودم نبود و گفتم

- آترین نبود ! فکر کردم دنبال شیاطین رفته 

سام به مانیتور نگاه کرد و گفت

- آترین نزدیک اینجا پیش خنجر اهریمن مونده! وقت زیادی نداریم . 

نگاهم کردو گفت

- مبشه بهم بگی چی پیدا کردی؟

اخم کردم

واقعا پتانسیل بحث بیشتر رو داشتم 

اما دلشوره عجیبی از شنیدن اسم خنجر اهریمن دوباره تو وجودم بیدار شد

برای همین سر تکون دادم و گفتم

- باشه... خب من یه نقطه پیدا کردم که درواقع یه قنات قدیمی هست .

بدون نگاه کردن به سام ، روی نقشه زوم کردم و گفتم

- قنات ها یه سری ...

پرید وسط حرفم و گفت

- میدونم قنات چیه ! نزدیک به ماست ؟

- نزدیک ترین نقطه ممکن به ماست .

سام گفت

- زیر زمین ، عمیق ! دور از دسترس و محفوظ هست ؟

سر تکون دادم و گفتم

- یه قنات قدیمی تو محله زرگنده است . هم عمیقه هم کسی نمیره سمتش . هم خودتون میتونید بهش دسترسی داشته باشید ! 

سام سری تکون داد و گفت 

- عالیه . مختصاتشو بده 

مختصات نقطه رو به تلفن خودم و هر چهار نفر فرستادم

کوله و لپ تاپم رو گرفتم و گفتم 

- بریم‌...

خواستم برم که سام بازوم رو گرفت

منو برگردوند پشت میز و گفت 

- تو کجا ؟ 

با سر به مانیتور اشاره کردم و گفتم

- ندیدی وسط منطقه مسکونیه! باید با ماشین برید!

اخم سام بیشتر شد و گفت

- باشه ما خودمون میریم. تو بمون به کارهات برس 

با این حرف بازومو رها کرد

خواست بره

اما اینبار من دستشو گرفتم و گفتم

- اونجا یه منطقه قدیمیه! ماشینو باید پارک کنید تا اون نقطه پیاده برید. وسط یه خونه باغه . به من نیاز دارین ! 

سام نگاهم کرد

اما باز خواست بره که گفتم 

- اگه خودت منو نبری! خودم تنهایی پا میشم پشت سرتون میام ! 

عصبانی برگشت سمتم

گره ابروهاش شدید و چشم هاش سرد سرد بود

یه قدم اومد سمتم 

عقب رفتم

لب زد 

- منو تهدید میکنی؟

با تکون سر گفتم نه 

چشم هاشو ریز کردو تمام جرئتمو جمع کردم و گفتم

- تهدید نبود! برنامه ام بود! فقط خواستم بهت اطلاع داده باشم ... رئیس

Report Page