107

107

تبدیل شده

اما واقعا برام سخت بود گفتن این خبر

و مطمئن بودم کیت بفهمه از من هم ناراحت میشه

پیشونیشو بوسیدمو گفتم

- درستش میکنم نگران نباش

قبل اینکه بخواد و بتونه چیزی بگه از اتاق خارج شدم

من باید بفهمم این دمی گاد لعنتی چیه

رفتم سمت کتابخونه اما مکث کردم

این کتابخونه دیگه مفید نبود

تنها راهم رو زدن به هیلر بود

به سمت دفتر کارم رفتم

وقت کم بود نمیتونستم دیگه خودم دنبال اطلاعات بگردم

هیلر آخرین امیدم بودو باید بهش رو میزدم

وارد دفترم شدمو درو کوبیدم

هیچ از این زن خوشم نمیاومد و حالا کارگبهش گیر بود.

به سمت گاوصندوقم رفتم

گوی مخصوص بیرون آوردم و پشت میز نشستم.

کوی برقی زدو شروع کرد به نورانی شدن

دست هامو گذاشتم روی گوی وگفتم

- هیلر ... هنرنمایی لازم نیست . بیا به کمکت نیاز دارم

تو کسری از ثانیه گوی زیر دستم محو شد

هیلر رو به روم با لبخند دلفریبش ایستاده بود. مثل همیشه لخت بودو فقط ابرهای رقیق جادو مثل یه لباس دکلته نیمی از بدنشو پوشونده بود

چشم های طلاییش برقی زدو خندید

- هنوزم اندام منو دید میزنی بوروس! با وجود اینکه جفت خونیت رو پیدا کردی!

مشکوک نگاهش کردمو گفتم

- خبر ها به همه رسیده ...

هیلر با سر خوشی خندیدو گفت

- نه عزیزم به من نرسیده! ازمن پخش شده

از این حرفش شوکه شدمو فقط نگاهش کردم که خودش گفت .


رمان قبلیمو نخوندین؟ خون شیرین اینجاسا با کلی فایل رمانای آنلاینو اینجا میتونین پیدا کنین

http://t.me/mynovelsell


Report Page