107

107


همین لحظه گوشیش زنگ خورد بلندشدومشغول صحبت کردن شد

گوشیوقطع کرد و گفت 

_...یه مشکلی پیش اومده من بایدبرم اولین فرصت بقیشو واست میگم مطمئنم اصلا نمیتونی حدس بزنی 

+...باشه فقط حامد میدونه ما پیش همیم؟

_...نه نمیوونه خودم به وقتش بهش میگم 

ازهم خداحافظی کردیم و جداشدیم 

حس گنگی داشتم 

الان یعنی الناز حامدو دوست داره ولی حامد دوسش نداره؟

اگه دوسش نداره پس چرا نامزدن باهم !

مغزم دیگه قاطی کرده بود 

رسیدم خونه درو باز کردم و رفتم داخل

بلافاصله با حامد سینه به سینه شدم 

نه حرفی زد نه حتی‌نگام کرد 

بی تفاوت از کنارم رد شدو رفت 

مثل یه غریبه 

انگار که هیچوقت توزندگی من نبوده 

قلبم سنگینی میکرد 

انگار یه وزنه ده تنی روش بود 

لباسامو عوض کردم و روی تخت دراز کشیدم 

و به آینده نامعلومم فکر کردم  

قاعدتا ازاین به بعد مجبور بودم با دل مامان راه بیام و درنهایت به یکی ازاین خاستگارا جواب مثبت بدم  

ازدواج کنم و یه زندگی بدون عشق داشته باشم

پوزخند مسخره ای رو لبام نقش بست 

چه زندگی احمقانه ای...

الناز بهم پیام داد و گفت صبح اول وقت باید همو ببینیم 

خودمم کنجکاو بودم دلم میخاست ازاین معمای رابطه بین حامدوالناز سر در بیارم 

نگاهه الناز به حامد معمولی تراز این بود که بشه بهش گفت نگاهه عاشقانه 

و نگاهه حامدهم خالی ترازاون  

اما طبق حرفای الناز اون عاشق حامده  

اما حامد چی؟

Report Page