107

107


سوپرایز شبانه 💛

#نگاریسم

#۱۰۷

سعی کردم لبخند بزنم 

سعید سریع پیاده شد 

رفت از پشت یه پاکت برداشتو رفت سمت یه خونه

 جای دست سعیدو دست کشیدم

آروم باش نگار 

این یه لمس ساده است

همه قبلی هارو از ذهنت بیرون کن

دوست داری پیاده شی و تنها بمونی؟

یا پیش سعید بشینی و باهاش معاشرت کنی؟ 

مسلما دومی

پس ذهنتو از قبلی ها خالی کن

تو این افکار بودم که سعید اومد

گوشیشو داد دستمو گفت 

- میشه دبستان خیابون ۲۳ پیدا کنی آدرس بدی بهم

- باشه.

گوشی ازش گرفتم و تو مپ آدرس وارد کردم

راه افتادیمو تو مسیر کلی سعید حرف های خنده دار زد

از مشتری هایی که کار هارو میرسونه گفت

از اینکه یه بار یه خانم مسن بهش گیر داد بره تو چای بخوره

از خیلی چیزای خنده دار که خودش و نوع تعریف کردنش اونارو خنده دار تر میکرد

اصلا نفهمیدم زمان کی گذشت 

ماشین خالی شد

آدرس آخرو وارد کردم 

داشتم به سعید آدرس میدادم که اون بالا یه پیام اومد 

- سلام عزیزم‌

توجه نکردم که پیام بعدی اون بالای صفحه پیش نمایشش اومد

- دلم تنگ شده برات 

به سعید گفتم 

- پیام اومد برات

- مهم نیست ، الان کدوم سمتو برم؟

از رو نقشه بهش گفتم و پیام بعدی اومد 

- امشب تنهام میای ؟ 

دلم پیچید اینبار 

انقدر شوک شدم که متوجه حرف سعید نشدم 

فقط خیره به اون پیام بودم که از بالای صفحه رفت 

- نگار... خوبی؟

برگشتم سمت سعید و گفت

- کدوم کوچه ؟ 

- بیست و یک 

اینو گفتمو خیره مونوم بهش.

اما اون برگشت سمت خیابون و پیچید تو بیست و یک

نگاهم کرد

سریع نگاهمو دزدیدم

معذب بودم

رومم نمیشد بگم چی خوندم 

دهنم تلخ بود

دلم میخواست گریه کنم 

سعید گفت

Report Page