104
#پارت۱۰۴
اشکامو پاک کردم : اوکی خودت خواستی!
با ابروهای بالا رفته نگاهم کرد که پوزخندی زدم و از اتاق زدم بیرون
اینطور که فهمیدم علی معلم زیباست ، باید یه چیزایی رو ازش میپرسیدم
گوشی رو از تو کیفم در اوردم و شماره ی علی رو گرفتم بعد از چندت بوق جواب داد
_بله؟؟
_سلام پرینازم دخترعموی مهرداد
_اووه سلام پریناز خانوم خوب هستید؟!
_ممنونم
_درخدمتم
_میخواستم بییینم وقت دارید باید ببینمتون
_بله حتما امشب شام در رستوران خودتون در خدمتون هستم.
_ممنون پس میبنمتون فعلا
گوشی رو قطع کردم به طرف ماشین رفتم
و سوار شدم به خونه رفتم و لباسامو عوض کردم علی پیام داد و گفت ۸شب منتظرمه
همیشه عادت داشتم کمی مردا رو منتظر بذارم
برای همین ساعت ۸ من تازه از خونه زدم بیرون و تا رستوران ما حدود نیم ساعت راه بود
تیپ اسپرت زده بودم و حسابی خوشگل کرده بودم . به رستوران رسیدم و از کارکنا سراغ علی رو گرفتم
که کفتن طبقه ی بالا منتظره ، منم بی هیج حرفی به بالا رفتم و خوب شد اونجا رو انتخاب کرده
چون هیچ کس اونجا نمیاد
پشت به من نشسته بود. بالا رفتم از پله ها و کم کم متوجه م شد و ازجاش بلند شد
سلام و کردم باهم دست دادیم
رو به روش نشستم و سفارش غذا دادیم هر دو جوجه کباب
نگاهی به هم انداختیم که با خنده گفت :چی شد منو صدا زدید؟؟
یکم از جوجه رو تو دهنم گذاشتم
_میخوام در مورد زیبا باهاتون صحبت کنم.