103

103


103

داشت ذهن منو میخوند

رو کرد به بوروس و گفت 

- بیخود دل خودتو خوش نکن... کیت مال منه ...

با این حرف به سمتم پرید 

دستشو دورم حس کردم

اما پرت شد عقب

تازه متوجه مشت بوروس شدم 

بوروس با عصبانیت گفت 

- به جفت من دست نزن 

اون پسر لباسش رو تکوند 

لبخندی زدو گفت 

- میزنم... خوبشم میزنم

تو یه لحظه اینبار کشیده شدم

نفهمیدم چی شد

فقط وقتی تونستم ببینم بوروس با دستای خالی رو به روم بودو من...

خدای من دستای این عوضی دورم بود 

تو گوشم گفت 

- رین هستم ... جفت واقعیت ...

سرشو بلند کرد به بوروس نگاه کردو گفت 

- نه جفت خونیت ... مثل اون خوناشام ...

بوروس به سمتمون پرید

اما رین بلند تر پریدو فاصله بینمون رو حفظ کرد

هنگ بودم

چی گفت 

جفت واقعی؟

پس چرا تو بغلش حسی که تو بغل بوروس داشتمو نداشتم ؟

تو گوشم جواب داد

- چون تورو طلسم کردن !

قبل اینکه من چیزی بگم بوروس با عصبانیت داد زد

- تو چی هستی؟

رین بلند خندیدو گفت 

- تا حالا یه دمی گاد ( نیمه خدا ) ندیده بودی ... من یه دمی گاد هستم... یه نفر قدرتمند تر از تو ...

Report Page