103
آه توگلویی از لبام خارج شد
محمد جونی گفت نوک سینمو نوازش کردو کشید
لبمو گاز گرفتم تادوباره صدام نره بالا
بوسهای ریزشو تا زیر گوشم ادامه داد
زبونشو نرم روی رگ گردنم کشید
سینهام رو از کاپ سوتین بیرون آورد
تومشتش گرفت و شروع کرد به مالیدنشون
بین پام خیس بود و تیرمیکشید
محمد حسابی باسینم ونوک سینم ور رفت و مالید
گونمو بوسید
پاشو جمع کردو گفت
-...پاشو عزیزم بریم برسونمت دیر میشه
رفتم جلوتر محمد بلندشدو رفت تواتاق
ولی من توهمون وضعیت مونده بودم
به خودم نگاه کردم
نوک سینم از روی لباسم مشخص بود
آروم دستمو وارد شرتم کرد حسابی خیس بود
محمد اومد بیرون
نگاهش از روصورتم رفت پایین ترو روی نوک سینهام مکث کرد
آروم گفت
-...اگه میخوای برگردی لباستو درست کن
میخواستم برگردم؟ نمیدونم...
بااین وضعیت برگردم آروم میشم؟
پشت به محمد چرخیدم سوتینمو برگردوندم روی سینهام
موهامو مرتب کردم
لباس پوشیدم و گفتم بریم
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
محمد دستشو روی پام گذاشت و گفت
-...خوبی ؟
+...آره خوبم
حالت رفت و برگشتی دستشو روی رون پام میکشید
از پتجره به بیرون نگاه کردم تا حواس خودمو پرت کنم
ولی مگه پرت میشد ؟
هربار که دستش به وسط پام نزدیک میشد تودلم خالی میشدو تیر میکشید
بی اختیار پامو بستموبهم فشار دادم
دستش موند بین پام
عمیق نگام کردو گفت
-...مطمعنی خوبی ؟