102
102
تو چشم بهم زدنی از کنارم غیب شد
دستش دورم حلقه شد
هنوز رو زمین فرود نیومده بودیم که شروع کردن به تقلا کردن
اما صدای عصبانی و آَنا بوروس تو سرم پیچید که گفت
- آروم بگیر کیت ... منم
آروم شدمو هر دو رو زمین ایستادیم
بوروس کامل منو تو آغوشش قفل کردو گفت
- تو کی هستی؟ خودتو نشون بده اگه نمیترسی ؟
یهو یه مرد جوون ... حدودا هم سن من از بین درخت ها اومد بیرون
خوش تیپ بود
قد بلند . جو گندمی و جذاب .
نگاهم کرد
نیشخندی زدو گفت
- مرسی از تعریفت !
چشم هام گرد شدو گفتم
- چی ؟!
بلند خندیدو گفت
- نه بوروس اونی که تو ذهنته من نیستم.
اومد جلو تر
ریلکس و بیخیال بود
انگار اومده مهمونی
به من نگاه کردو گفت
- خب واقعا مهمونیه دیگه. مهمونی شکار تو
شوکه شدم
داشت ذهن منو میخوند
رو کرد به بوروس و گفت