102

102


نگران بودم 

میترسیدم متین تعقیبمون کرده باشه و نصفه شب دوباره آبرو ریزی کنه 

از روی کابینت پریدم پایین تا باهاش چشم توچشم نشم و گفتم 

-...برمیگردم خونه 

محمد مکث کرد سنگینی نگاهشو حس میکردم ولی چیزی نگفت 

باهم شام خوردیم 

حرف زدیم 

میز رو جمع کردم 

محمد به ساعت نگاه کردو گفت یکم دیگه بمونیم بعد میبرمت 

نشستم روی مبل محمد نشست کنارم و گفت 

-...من تورو محجبه هم دیدم ولی حس میکنم این مدلی که الان هستی خود واقعیته 

+...آره چون خواسته ی خودمه بااجبار هیچی قشنگ نیست

محمد هومی زیر لب گفت و سرانگشتاشو روی بازوم کشید و تا روی انگشتام ادامه داد 

حس خوبی بهم داد انگار تویه خلسه فرو میرفتم 

لپمو از داخل گاز گرفتم و بدون حرکت موندم 

یه فیلم پلی کرد 

نشست روی مبل به دسته ی مبل تکیه داد پاهاشو باز کردو گفت بیاتوبغلم باهم فیلمو ببینیم 

یه ظرف توش چیپس ریختم و نشستم 

تکیه دادم بهش و مشغول فیلم دیدن شدیم 

یکم که گذشت دستشو از تی شرتم رد کرد

خیره به تلوزیون انگشتشو دایره وار روی شکم و کمرم میکشید 

آروم دستش بالا تر رفت واز روی سوتین سینمو لمس کرد 

اینبار دایره وار انگشتشو دور نوک سینم میکشید 

فقط صدای فیلم بود که سکوت خونه رو میشکست 

به غیراز نفسامون دیگه هیچ صدایی نمیومد

نفساش میخورد به گوشم 

دستشو از بالای سوتینم رد کردو یکی از سینهامو تودستش گرفت

Report Page