101

101


تماسووصل کردم و گفتم

+...بله؟

داستان اززبان حامد:...............................................

نمیدونم برای بار چندم بود که بهش زنگ میزدم و باجمله ی مشترک مورد نظر خاموش میباشد روبرو میشدم 

کاش خواهرزاده مهراد نبودی 

کاش میتونستم الان بیام اونجادستتوبگیرم ببرمت یجایی و همه چیزو واست توضیح بدم 

الناز بالاخره رسید 

نشست روی مبل تکی توی اتاق و گفت

-...زودترین تایم ممکن برای رفتنم یک ماهه دیگست تااون موقع تحمل کن بعد براهمیشه اززندگیت میرم 

+...الناز تومزاحم نیستی تاهروقت بخوای میتونی بمونی 

-...شاید مزاحم تونباشم ولی مزاحم اون دختری ک طبقه پایینتون زندگی میکنه هستم 

خندیدو ادامه داد

-...بااون نگاهش به منوتو هرکسی بود میفهمید فقط یکم زیادی سنش کم نیس؟

زیر لب گفتم نه و خودمو مشغول بررسی نقشها کردم  

سیگارمو برداشتم ورفتم کنار پنجره دوباره بهش زنگ زدم 

امیدی نداشتم جواب بده اما بوق خورد و قطع شد 

دوباره زنگ زدم و اینبار صدای گرمش توگوشی پیچید 

+...بله؟

-...باهمه چی انقدر غیر منطقی برخورد میکنی ؟ 

صدای نفسای کلافشو میشنیدم 

+...فکر نکنم غیر منطقی بوده باشه واکنشم 

-...اتفاقا بود خیلیم بود درست مثل دختر بچهای لجباز 

+...حداقل من دروغگو نیستم فقط لجبازم

-...بهار

+...چیه ؟ چرا وقتی نامزد داشتی به من نزدیک شدی؟ چرا هنوزم نمیخوای راستشو بگی ؟ من که دیگه دیدمتون باهم چرا انکار میکنی 

-...متاسفم برای خودم ک با یه دختر بچه ی بی منطق لجباز وارد رابطه شدم توواقعا خیلی بچه ای  

+...اره من بچه ام و این بچه دیگه نمیخواد باتو باشه فهمیدی ؟

Report Page