101

101


+...نه فک نکنم  

چشمای اشکیمو به دانیال دوختم  

االن دیگه هیچی برام مهم نبود فقط میخواستم سالم باشم  

این ازمایش و جوابش یه خواب باشه  

-....با یه از ازمایش چیزی مشخص نمیشه برات یه cbcمینویسم اورژانسی برو  

دوباره ازمایش بده این ازمایش اصال عدداش بهم نمیخوره یا خیلی باال هست یا خیلی  

پایین  

+....احتمال داره که اشتباه شده باشه ؟  

-...احتمالش هست توی ازمایشگاه ممکنه که ازاین اشتباها پیش بیاد  

یه روزنه تو دلم روشن شدخدایا اشتباه شده باشه !  

دانیال گونمو بوسیدو منو کشید توی بغلش  

-....گریه نکن همه چی درست میشه من کنارتم  

بهزاد گفت  

-....دفترچت باهاته؟ 

از داخل کیفم دفترچمو بیرون اوردم دادم به بهزاد  

ازمایشو نوشت و داد بهم  

-....بهتره زودتر برین اخرهفتست اگه زودنرین میفته برای شنبه  

+...باشه ممنون

...دانیال جوابشو گرفتین بهم زنگ بزن هرجا باشم میام میبینم  

-...باشه مرسی دمت گرم  

دوباره بابهزاد دست دادم و بلندشدم  

اشکم بند نمیومد  

انگار کل زندگیمو رو دور تند گذاشته بودن  

بچگیم عاشق شدنم سیاوش دانیال  

به دانیال نگاه کردم دنیا داشت دور سرم میچرخید  

بازوشو گرفتم و زیر لب صداش کردم جلوی چشمم سیاه شد چند بار پلک زدم زیر  

پام خالی شدو دیگه هیچی نفهمیدم 

مایع شیرینی بین لبام ریخته شد یه نفر داشت صدام میکرد انگار یه وزنه صد  

کیلویی روی پلکام گذاشته بودن  

نمیتونستم پلکامو باز کنم صدای دانیال بود داشت صدام میکرد  

همه توانمو جمع کردم و چشمامو اروم باز کرد  

+...دانیال  

سرمو تو بغلش گرفت  

-...جونم خوبی صحرا ؟ توکه منو نصف جون کردی بیابخور اینو فشارت افتاده  

لیوانو به لبم نزدیک کردو تااخراب قندو به خوردم داد  

دوباره بایاد اوری ازمایش و حوابش اشک تو چشام جمع شد

Report Page