10000

10000


دراولین اتاقی ک دیدم باز کردم قفل بود سمت در بعدی رفتم باز بود لامپو روشن کردم گوشیمو روی تختی ک گوشه اتاق بود گذاشتم


خودمو توی آینه نگاه کردم زیر چشمام سیاه بود و موهام چسبیده بود ب صورت و گردنم


رد اشک روی گونهام بود بلندشدم و توی کمد دنبال یچیزی گشتم ک بشه پوشید یه تی شرت سورمه ای مردونه پیدا کردم 


نمیدونستم ناراحت میشه ک لباسشو بردارم یانه!ناراحتم شد میرم یه تی شرت میخرم براش!


داخل اتاق سرویس بود لباسامو کامل بیرون اوردم و رفتم زیر دوش 


چشمام انقدرکه گریه کرده بودم میسوخت صورتمو شستم و با حوله ای ک توی حمام بود خیسی موهامو گرفتم 


لباسو تنم کردم و اومدم بیرون ازخستگی روی تخت افتادم 


گوشیمو برداشتم و شماره آرش رو گرفتم 

کجابود ؟گرفته بودنش!فرار کرده بود!

هرچقدر زنگ زدم جواب نداد


چشمام کم کم گرم شدو خوابم برد

باصدای ظریفی از خواب بیدارشدم صدای یه دختربود 

یعنی دیشب کسی اینجابوده من ندیدمش؟

پتورو کنار زدم و به تاج تخت تکیه زدم شارژ گوشیم داشت تموم میشد و باید شارژر پیدا میکردم 



چندتا پیام داشتم ازبیتا 

"...سلام مهسا پویا بهم گفت دیشب نرفتی خونش!شبو باآرش بودی؟خوش گذشت؟..."


پوزخندی زدم آره خیلی خوش گذشت انگار مغزم تازه داشت لود میشد چرا آرش دنبالم نگشت؟چرا وقتی رفتم پایین نبودش؟حداقل باید منتظرم میموند اون منو به اون مهمونی برده بود!اگه این پسره منو نجات نداده بود چه بلایی سرم میومد 


تواین افکار بودم که در باشدت باز شدو یه دختر وارد شد من ازدیدن اون شکه شده بودم و اون از دیدن من 


پشت سرش همون پسرم اومدداخل 

_....این دختره کیه؟!

هردومون به پسره خیره شده بودیم 

پسره اومد سمت منو کنارم روی تخت نشست 


+....همون دختریه که در موردش بهت گفته بودم 


چشمام دیگه ازاین بیشترباز نمیشد این کی منو شناخت که در موردم بخواد به کسیم چیزی بگه؟

_....پس ایشون اون کسی هستن که به من ترجیحش دادی 


زبونم بند اومده بود دختره رو کردبه من و گفت 

_....دوسش داری؟

یه نگاه ب پسره کردم و یه نگاه ب دختره 


با چشمای پراز نفرت به هردومون نگاه کردو از اتاق رفت بیرون 

اینجا چخبربود؟!


پسره کنارم روی تخت دراز کشیدو دستشو روی چشماش گذاشت 

هیمنطوری مات داشتم بهش نگاه میکردم چرانرفت دنبالش ؟

+....ببخشید 

دستشو از روی چشماش برداشت 

چشماش قرمز بود 

حرفم یادم رفت

+....چشمات

_....چیزی نیس 

+....من اصلا منظور حرفای این خانوم رو نفهمیدم‌ 

_....پاشو بیا یچیزی بخور برات توضیح میدم 


اصلا حواسم نبود که شلوار پام نیست بلندشدم وتوآینه ای که روبروم بود خودمو دیدم 


هینی کشیدم و پتورو پیچیدم دورم

_....دوساعته همینطوری جلوم نشستی چیو دیگه پنهون میکنی ؟ شرت خرسی ؟


اخمی بهش کردم 

+....حواسم نبود توچرا چشاتو همه جا میچرخونی هی منو دید میزنی

سری تکون داد

_....تویکی از کشوها باید شلوارک باشه بردار بپوش 


از اتاق رفت بیرون یه شلوارک مشکی برداشتم که برای من شلوار بود 

هیچوقت توعمرم تااین اندازه شلخته نبودم موهاموبادست یه نظمی دادم و بیرون اومدم 


یه خونه ساده دوبلکس بود سه تا اتاق بالا بود پایینم یه اتاق بود


وارد اشپزخونه شدم 

_....میشه اسمتون رو بدونم؟

+....امیر

_....خودت میدونی که دیشب اگه نجاتت نمیدادم چه بلایی سرت میومد؟

لقمه ای که داشتم میخوردم توی گلوم گیر کرد نمیذاره یه لقمه هم بخورم 

+....بله میدونم ممنون اصلا چطوری توی اون شلوغی منو نجات دادین؟

روبروم نشست 

_.....من فقط خواستم یه نفرو از اونجا نجات بدم که شانس توبود اتفاقی 

+....فکر نمیکردم اهل اینجور مهمونیا باشی

_....اولین بارم بود بایکی از دوستام اومدم

+....باهمون پسره که تورو گذاشت رفت

لبمو‌گزیدم و سرمو تکون دادم

_....ازت میخوام یکاری برام بکنی!

+....من؟چبکار؟

_.....خودتم‌میدونی ک‌بهم مدیونی چون من بودم ک نجاتت دادم وگرنه معلوم نبود الان بجای صبحانه خوردن داشتی چیکار میکردی


+....بله

_....دختری که دیدی دخترعموی منه وبه خواست خانوادهامون ازبچگی اسممون روهم بوده ولی من نمیخوامش یچیزایی ازش دیدم که نمیتونم به عنوان همسر انتخابش کنم و به همه گفتم که من کس دیگه ای رو دوست دارم صبح اومدو تورو دید و مطمعناتاالان کل خانواده خبردار شدن باید یه مدت تا وقتی که بیخیال شن نقش نامزد منو بازی کنی بعدازاونم تورو به خیر منو به سلامت

Report Page