100

100


#کوازار

#۱۰۰


تاوان حماقتم ...

اما حتی تاوان هم درد درونمو کم نمیکرد.

من تا اهریمن رو به جایی که بهش تعلق داره بر نگردونم ... 

تا جایگاه واقعیمو پس نگیرم...

 تا ثابت نکنم همه منو اشتباه قضاوت کردن... 

آروم نمیشم... 

دستمو رو قفل در ساختمون گذاشتم

صدای باز شدن قفل قدیمی در پشت بوم اومد و آروم در رو هول دادم.

اینجا یه ساختمون تک واحدی با حیاط مرده و آشفته بود.

احتمالا مثل نقلط قبلی خالی باشه ... چون این حیاط نشون میده ماه ها کسی ازش عبور نکرده...

وارد ساختمون شدم و هوای گرم و خشک ساختمون نفسمو گرفت...

این حد گرما و خشکی! عجیب بود 

بال هامو محو کردم و از پله ها پائین رفتم.

اما بر خلاف ساختمون های قبل 

اینجا پر بود از انرژی 

انرژی که برام آشنا بود 

شیاطین اینجا بودن ...

نفس عمیق کشیدم 

خیلی نزدیک بودن

پله ها تموم شد و وارد یه سالن خاک گرفته و آشفته شدم

نگاهم تو تاریکی تو کل سالن چرخید 

خالی و متروک 

در های شکسته اتاق ها و درون آشفته هر کدوم از همینجا هم پیدا بود

کسی اینجا زندگی نمیکرد

مسلما کسی سالها بود به اینجا نیومده بود

به سمت پله های زیر زمین قدم برداشتم که حسش کردم 

باورم نمیشد...

اما حسش کردم ...

این انرژی اهریمن بود ...

چشم هامو بستم و سعی کردم آروم باشم

آروم سام

بعد سالها یعنی بلاخره پیداش کردم !

اونم اینجا!

جایی که انتظارشو نداشتم...

آروم ازپله ها پائین رفتم

این انرژی هر لحظه بیشتر میشد

خاک رو پله ها نشون میداد خیلی وقته کسی از اینجا عبور نکرده

اما من شک نداشتم دارم درست حس میکنم

از پا گرد کوتاه و داغ گذشتمو رو به روی فضای تاریک و خالی انبار ایستادم

تاریک اما داغ و خشک 

انگار به یه طبقه از جهنم وارد شده بودم

باقی مونده پله هارو به سرعت پائین رفتم و نگاهم تو انبار تاریک و پر از خاک چرخید 

منتظر دیدن اون دو جفت چشم سرخ جهنمی بودم

اما جز سیاهی اینجا چیزی نبود 

نگاهم رو تک تک اجزای رو زمین چرخید

کارتون های خاک گرفته 

صندلی های شکسته

میز پر از خاک و مدارک انتهای انبار...

پس منشا این انرژی از کجاست...

به سمت میز انتهای انبار رفتم

از بین جعبه های خاک گرفته و روی هم چیده شده گذشتم اما قبل اینکه به میز برسم خشک شدم 

بی اراده سرم به سمت یکی از جعبه ها چرخید

اونجا بود ...

منشا انرژی اهریمنی که حس میکردم ... اونجا بود ...

به سمت اون جعبه رفتم و دور تا دورشو نگاه کردم

یه جعبه کارتونی ساده که درش نیمه باز رها شده بود و خاک بخش زیادی از روی جعبه رو پوشونده بود

پوشال هایخاک گرفته داخل جعبه پیدا بود 

بدون توجه به شدت انرژی که ازش حس میکردم در جعبه رو کامل باز کردم 

چنگی به پوشال ها زدم تا از جعبه رو خالی کنم که دستم تا مغز و استخونم سوخت

سلام دوستان. لطفا حتما تو اینستاگرام باشید و پست های چک کنید اطلاعات جدید و خبر های مهم من همیشه اونجا میزلرم. هایلایت های پیج یادتون نره 💕👇

https://www.instagram.com/p/CFBlOEBJ77q/?igshid=1w6cnf3tqjka3

Report Page