100$
EXIRخسته از مصاحبهی بیسر و تهی که تازه از شرش خلاص شده بودن خودشون رو به خوابگاه جدیدشون رسوندن . وسایل پک شدنشون رو کمی جابجا کردن تا برای نشستنشون کمی جا باز بشه . میز مسافرتیشون رو باز کردنو به لطف وزن کمشون ، به راحتی روی چمدونهای خودشون جاگیر شدن . بساط شام و مثل همیشه ، ماگهای شخصیشون پهن بود و روی میز پر از لیوانهای رنگارنگ و ظرفهای خالی شده بود و هرکدوم بیحال خودشون رو منبسط کرده بودن و سر چیزهای کوچیکی مثل طعم غدا باهم صحبت میکردن . بالاخره وقت تقسیم اتاقها رسید ؛ باهم قرار گذاشته لودن که ترکیب جدیدی از هماتاقیا رو بسازن و کمی به زندگیشون توی خوابگاه تنوع بدن . چان همونطور که کمی ماهیمرکب گوشی لپش میجوید بطری رو چرخوند و رو به همشون گفت
_چان: هر دو دور باهم میافتن . حله؟
همه ارهای گفتن و سرشون رو تکون داد . اولین چرخش بطری با اشارهبه فلیکس تموم شد
_چان: عایششش هماتاقیم کاندید شد!
سونگمین خندهای کرد و با احوالی که بهلطف چندین پیک سوجو کمی بیشتر از حد معمول خوش بود رو به چان کرد و با تکخند گفت
_سونگمین: لیکس با من میوفته
_سونگمین: سر صد دلار باهات شرط میبندم!
_چان: تف تو روح اونی که نده
و رو کرد به فلیکس و گفت
_چان: مگه نه جناب کاندیدا؟؟
فلیکس با خنده شونه ای بالا انداخت و با نگاهی منتظر به دور بعدیِ بطری چشم دوخت . از صمیم قلبش میخواست که به هیونجین بیوفته و بتونه با خیال راحت شبها دوستپسر عزیزش رو در اغوش بگیره . اوایل شاید بخاطر شناخت ناکافی براش فرقی نداشت با کی هماتاقه ولی حالا که هیونجینی توی زندگیش همچون نقشی داشت ، باعث میشد که ارزو کنه باهاش توی یک اتاق شبها رو صبح کنه و توی یک هوا باهاش نفس بکشه! بطری چرخید و در اخر نزدیکهای سونگمین کند شد . هیونجین از استرس به سمت میز نیمخیز شد و عاجزانه از کاعنات خواهش میکرد تا بطری روی اون از حرکت بایسته. هرچند سونگمین بخاطر جهت بطری نیشش بیشتر از حد قبل باز شده بود ، اخرین حرکت بطری و افتادنش به هیونجین کاملا پوکر و نا امیدش کرد! هیونجین با ذوق و هیجان بلند شد و فلیکسی که همچنان از خوشحالی و استرس نشسته بود رو محکم در اغوش گرفت و برای اطمینان از این اتفاق خوشحالکننده ، بار دیگه به میز و جهت بطری نگاه کردن . سونگمین شاید صد دلار از دست داده بود ولی قطعا اون دو نفر بهترین اتفاق اونشبشون رو تجربه کردن...