100

100


وارد اتاق شدم و درو بستم میخواستم بخوابم اماهرچی باخودم کلنجاررفتم خوابم نبرد بلندشدم لباسمو پوشیدم و از خونه زدم بیرون سوار ماشین شدم و بی هدف توی خیابونا میچرخیدم 


:::::::::::::::

::::::

::::

کریس وارد اتاقش شد روی نشیمن نشستم حرف کریس از جلو چشمم کنار نمیرفت 

پیش رزا بودم 


از کی انقدر به رزا نزدیک شده بود که بلافاصله بره خونش ! 

گوشیمو بیرون اوردم و به سوفیا زنگ زدم 

+....اماده شو تا بیست دقیقه دیگه میام دنبالت 


_....کجامبریم ؟

+...اماده شو فعلا بعد میفهمی 

بلندشدم و لباسامو تنم کردم موهامو مرتب کردم و از خونه بیرون زدم رزا الان باید بار میبود


دم درخونه سوفی نگه داشتم خونه مجردی داشت بعدازچنددقیقه اومد بیرون و سوار ماشین شد 


_...سلام تام چه عجب 

لبخندی زدم و چیزی نگفتم 

سوفی یه دختر بلوند باموهای طلایی بود قد بلندی داشت و اندام برجسته ای که هر کسی و وادار میکرد بهش خیره بشه 


رسیدیم به بار 

ماشین رو پارک کردم دست سوفی رو گرفتم و وارد بار شدیم 


اگه رزا میتونست روزشو با کریس بگذرونه و هیچ اطلاعی به من نده منم میتونستم تلافی کنم 


از پلها پایین رفتیم پشت قفسه ها ایستاده بود و سفارش مشتری ها رو میاورد 


لباس نقره ای پوشیده بود و از همیشه دلربا تر شده بود 

دست سوفی رو بین دستام گرفتم و درست روبروش نشستم 


نگاهش به من افتاد وبرای لحظه ای نگاهش قفل دستای منو سوفی شد

Report Page