100
hdyh*ایان*
بلاخره تونستم از مالیا جدا شم
حالا نشسته بودم رو صندلی و زل زده بودم به جسم بی حرکتش
مثل یه مجسمه ی زیبا بود
مجسمه ی بی حرکتی که خدا تراشیده بودتش
مجسمه ی خوش تراش کاش میتونستی تکون بخوری
مغزم به هیچ جایی قد نمیده
نمیدونم باید چیکار کنم
باید برم جایی
بهتره مالیا رو ببرم پیش کسی که ازش محافظت کنه
به سمتش رفتم و روی دستام بلندش کردم
چشمام رو بستم و سعی کردم به ساحلی که تو بیهوشی دیدم فکر کنم
تصورش سخت بود اما
من تونستم
دقیقا همونجا بودیم همون بو
به سمت مرز آب قدم برداشتم نمیدونم چجوری باید میلا رو صدا کنم
امیدوارم قبول کنه مالیا پیشش بمونه
آب پام رو لمس کردو لحظه ی بعد دو پری دریایی نگهبان روی آب و آماده ی حمله بودند
_تو کی هستی اینجا چیکار میکنی؟
-من یه اینکوبوسم اومدم میلا رو ببینم
_تو اجازه نداری اینجا باشی از اینجا برو مکان مقدس مارو آلوده نکن دور شو
-من باید میلا رو ببینم
_چرا؟
-بهشون بگید مالیا رو آوردم
نگاهی به مالیا ی بی جون من انداخت
_ملکه ی ما مایل نیستند یه سوکوبوس رو ببینن از اینجا برو تا بهت حمله نکردیم
-میدونم میلا حالش خوب نیست بهش بگید مطمئنم که میاد
مکثی کرد یکیشون شیرجه ای زد و توی آب فرو رفت
برگشتنش خیلی طول کشید از اومدنم به اینجا منصرف شدم باید فکر دیگه ای میکردم
عقبگرد کردم
×وایسا پسر جون
برگشتم سمت صدا میلا نبود ولی شباهت عجیبی به مالیا و میلا داشت
×کسی که بغلته دخترمه؟
دخترش؟
اون مادر مالیاس؟
-تو مادر مالیا هستی؟
×من میا هستم مادر جفتت
شوکه شده بودم هسچی نمیتونستم بگم
×چرا اومدی اینجا؟ چرا مالیا خوابه؟
به خودم اومدم و شروع کردم به حرف زدن
-مالیا چند روزی هست که اینجوری تمام راه هارو امتحان کردم کلی بیدار نشد الان تنها یه راه مونده ولی نمیتونم مالیا رو باخودم ببرم پس اومدم اینجا تا مالیا رو به شما بسپرم قبول میکنید مالیا اینجا بمونه؟
چشماش برق زد خوشحال بود
×البته که قبول میکنیم! آروم بزارش روی آب
میا به سمت ما اومد زانو زدم مالیا رو روی آب گذاشتم
-دوستت دارم همه چیز رو درست میکنم قول میدم
پیشونیشو بوسیدمو به دست میا سپردمش
مالیا دور شد
اما با چیزی که لحظه اخر دیدم شوکه شدم
مالیا دم پری دریایی داشت خیالم راحت شد که میتونه نفس بکشه
الان این چیزا مهم نیست
باید برم سراغ کسی که این بلا رو سر مالیا آورد